خودمونی!

همه چی!

خودمونی!

همه چی!

کسوف

کسوف


نگاه اجمالی


گرفتگی کامل خورشید را باید یکی از منظره‌های زیبا و در عین حال ترسناک طبیعت دانست. تنها موقعی می‌توان این پدیده را دید که عوامل زیادی با هم انطباق پیدا کنند. خورشید کره فروزان بسیار بزرگی است با قطری در حدود 109برابر قطر زمین که در فاصله 150 میلیون کیلومتری زمین واقع شده است. ماه فقط یک چهارم اندازه زمین را دارد. ولی 400 بار نزدیکتر از خورشید به زمین است. البته بدیهی است که اجسام را از فاصله‌های دورتر کوچکتر می‌بینیم. اختلاف فاصله‌های ماه و خورشید نیز سبب می‌شود تا اندازه‌هایشان باهم برابری کنند. از اینرو آن دو در آسمان تقریبا به یک اندازه دیده می‌شوند. 



تاریخچه


در طول تاریخ این پدیده همواره مورد توجه اقوام و ملل مختلف بوده است. اغلب تمدنهای کهن خورشید گرفتگی را پدیده‌ای شوم می‌پنداشتند و درباره آن اعتقادات خرافی داشتند. چینیها عقیده داشتند که هنگام خورشید گرفتگی اژدهایی خورشید را می‌بلعد. در بسیاری از فرهنگها خورشید گرفتگی بلایی آسمانی پنداشته می‌شده است. مردم هند در خلال گرفتگی خود را تا گردن در آب فرو می‌کردند و اعتقاد داشتند که با این کار به خورشید و ماه کمک می‌کنند تا در برابر اژدها از خود دفاع کنند. 

خورشید گرفتگی از دیدگاه علمی


اندازه ظاهری خورشید و ماه از زمین باهم برابر است. علت این امر آن است که فاصله این دو جسم از کره ما متفاوت است. در نتیجه در زمانهایی که ماه مسقیما از جلوی خورشید عبور می‌کند قرص خورشید در پس آن پنهان می‌شود. شرط لازم و کافی برای وقوع پیوستن کسوف آن است که زمین ، خورشید و ماه در یک خط یا تقریبا یک خط راست قرار بگیرند، بطوری که سایه ماه بر بخشی از زمین بیافتد کل این سایه از دو قسمت نیم سایه که در قسمت بیرونی است نیمه درونی که تاریک و سیاه است تشکیل شده است.


در محدوده نیم سایه ماه تنها قسمتی از خورشید را پوشانده است که به آن خورشید گرفتگی جزیی می‌گویند. در خلال گرفت بر اثر حرکت ماه و چرخش زمین سایه ماه زمین را از غرب به شرق طی می‌کند، به این سیر حرکتی سیر گرفتگی کلی می‌گویند. هر کسی که در این مسیر باشد خورشید را در حالت گرفت کلی خواهد دید، این مسیر در بیشترین حالت به 320 کیلومتر می‌رسد و حدود نیم درصد سطح زمین را می‌پوشاند. معمولا هر 1.5 سال خورشد گرفتگی کلی روی می‌دهد، اما ما در طول عمرمان شاید یک بار شانس تماشای این پدیده را داشته باشیم. 





کسوف تنها برای زمین


تصادف شگفت‌آوری است که اندازه ظاهری قمر زمین ، یعنی ماه ، به اندازه ظاهری خورشید برابر است. گر چه خورشید 400 بار دورتر از ماه است، اما 400 بار هم بزرگتر از آن است. قطر بسیار بزرگ خورشید ، در اثر مشاهده از این فاصله زیاد ، کاملا کوچک دیده می‌شود. اگر این پدیده جالب توجه وجود نداشت‌، نمی‌توانستیم اطلاعات بیشتری در مورد جو بیرونی خورشید بدست می‌آوریم. بجز زمین ، در هیچ یک از سیارات منظومه شمسی پدیده گرفتگی خورشید روی نمی‌دهد. 

علل کسوف


حدود 30 روز طول می‌کشد تا ماه یک بار زمین را دور بزند. دو یا سه بار در هر سال ، ماه در مسیر خود ، مستقیما از فاصله بیان زمین و خورشید می‌گذرد. در این هنگام گرفت خورشید رخ می‌دهد. قرص تاریک ماه برای مدت کوتاهی همه خورشید یا بخشی از آنرا می‌پوشاند.



چرا هرگاه ماه از میان زمین و خورشید می‌گذرد این پدیده اتفاق نمی‌افتد؟


دلیل این امر اینست که مدار ماه و زمین باهم زاویه دارد و در بسیاری از حالات ماه از بالا یا پایین قرص خورشید می‌گذرد. مدار زمین و ماه در دو نقطه به هم بر خورد می‌کنند که به این دو نقطه گره‌های مداری می‌گویند و ماه هرگاه در این گره با زمین و خورشید در یک خط قرار بگیرد خورشید گرفتگی صورت می‌گیرد.

انواع کسوف


کسوف کامل


در این حالت ماه در نزدیکترین فاصله خود به زمین قرار دارد و در یک خط راست نیز قرار دارند. در این حالت کل قرص خورشید در پشت ماه پنهان می‌شود. سایه ماه فقط چند کیلومتر از سطح زمین را در بر می‌گیرد و به موازات حرکت ماه در مدار خود ، یک مسیر طولانی منحنی شکل در روی زمین می‌پیماید. تنها کسانی می‌توانند گرفتگی خورشید را ببینند که در جایی از این مسیر باریک و طولانی واقع باشند.


در هر نقطه ، مدت گرفتگی کامل ، بیشتر از دو تا پنج دقیقه طول نمی‌کشد. هر چه گرفتگی کامل نزدیکتر می‌شود، آسمان تاریکتر می‌شود و ستارگان بیشتری پدیدار می‌شوند. هنگامی که قرص خورشید کاملا پوشانده می‌شود، هاله سفید رنگ درخشانی در اطراف ماه می‌درخشد. این همان تاج است که بصورت هاله‌ای از گازهای رقیق و داغ از خورشید جریان دارند. در کنار قرص سیاه ماه ، حلقه باریک و سرخ رنگی از گازهای خورشید به چشم می‌خورد که فام سپهر نام دارد. 

کسوف جزئی


ساعتی پیش از آغاز گرفتگی کامل ، ماه شروع به پوشاندن بخشی از خورشید می‌کند. در این مرحله گرفتگی صرفا حالت جزئی دارد. در نواحی وسیعی در هر دو سوی مسیر گرفتگی ، تنها گرفتگی جزئی قابل روئیت است. در بر خی گرفتگیها فقط نیم سایه با زمین در تماس است و تمام سایه از افراز قطبین می‌گذرد. طبعا این نوع خورشید گرفتگی در قطبین صورت می‌گیرد. 

کسوف حلقه‌ای


فاصله خورشید تا زمین و نیز فاصله تا ماه ثابت نیست، این فاصله‌ها اندکی تغییر می‌کنند. هنگامی که زمین از حالت عادی خورشید نزدیکتر و از ماه دورتر است، اندازه ظاهری ماه کوچکتر از اندازه ظاهری خورشید می‌شود. اگر در این مواقع گرفتگی رخ دهد، ماه نمی‌تواند قرص خورشید را بطور کامل بپوشاند. در نتیجه حلقه درخشانی از نور خورشید دور تا دور ماه را فرا می‌گیرد. این حالت را گرفت حلقه‌ای می‌نامند. در گرفت حلقه‌ای ، آسمان همچنان روشن است و تاج خورشیدی نیز دیده نمی‌شود. به این دلیل ، ارزش علمی گرفت حلقه‌ای کم است. 

ثبت کسوف


مردم در زمانهای قدیم از گرفتگی خورشید می‌ترسیدند. آنها علت گرفتگی را نمی‌دانستند و خیال می‌کردند که ممکن است خورشید برای همیشه ناپدید شود. امروزه گرفتگی کامل ، برای اخترشناسان فرصت گرانبهایی است تا بخشهای کم نورتر تاج و نیز لایه فام سپهر را مطالعه کنند. مدتها پیش از آنکه گرفتگی رخ دهد. برنامه ریزی دقیقی صورت می‌گیرد، تا چندین هیئت در مسیر گرفت مستقر شوند. 








اخترشناسان تلاش می‌کنند تا محلهایی را انتخاب کنند که در مدت کوتاهی ، گرفتگی ابری نباشد. طی چند دقیقه قابل استفاده ، دوربینها و دستگاهها ، همزمان به عکسبرداری و آزمایشهای مختلف مشغول می‌شوند. حتی برخی از گروههای پژوهشگر در حالی که دستگاهها را در هواپیما جای می‌دهند، مطالعات خود را هنگام پرواز انجام می‌دهند. آنها با این روش می‌توانند از مزاحمت ابرها به دور باشند و نیز با پرواز هواپیما ، مسیر سایه ماه را دنبال کنند. از اینرو به مدت مشاهده گرفتگی چندین دقیقه افزوده می‌شود. 

اهمیت علمی کسوف


ارزش علمی خورشید گرفتگی به بررسیهایی است که هنگام گرفتگی کلی می‌توان انجام داد که در مواقع دیگر عملا غیر ممکن است. وقتی ماه قرص خورشید را می‌پوشاند لایه‌های خارجی جو خورشید را می‌توان رصد کرد. با پدیدار شدن ستاره‌ها می‌توان انحنای فضا - زمان را اندازه گیری کرد با محاسبه زمان تماس اول ماه با خورشید می‌توان به جزئیاتی در حرکت مداری ماه و زمین پی‌برد. می‌توان ستارگان دنباله‌داری را که در حضیض هستند را بررسی کرد و ... .


در قرن اخیر مهمترین سنجشهای خورشید گرفتگی اندازه گیری مکان ستاره‌های قابل روئیت در اطراف خورشید و تأیید تجربی نسبیت عام انیشتین است. نسبیت عام پایه کهکشان شناسی نوین است. 

کمی نجوم

آفرینش ماهیها
در آفرینش ماهى و تناسب ، حکمت و تدابیر نهفته در آن که مناسب آن است نیک بنگر. در آفرینش (این موجود زنده ) دست و پا نهاده نشده ؛ زیرا به راه رفتن نیازى ندارد و جایگاهش آب است . نیز براى آن ، شش ‍ آفریده نشده ؛ چونکه در میان آب نفس نمى تواند کشد. در مقابل دست و پا، باله هایى سخت و قوى به آن داده شده است و چنانکه قایقران با پارو زدن به پیش ماهى مى رود نیز با حرکت دادن این باله ها آب را به کنار زند و پیش رود. نیز بدنش با فلسهایى سخت و درهم فرو رفته چون درهم فرو رفتگى اجزاى زره هاى پولادین پوشانیده گشته تا از آفات و آسیبها به کنار ماند.
دیدگان ماهى ، کم سو و ضعیف است و آب مانع دید دقیق و درست او مى شود؛ در نتیجه ، این نقص با اعطاى شامه اى قوى ، جبران شده است . از فاصله اى بسیار دور غذا و طعمه خود را بو مى کند و در پى آن در جستجو مى افتد. اگر این (توان در او نهاده ) نبود چگونه از آن به جایگاهش آگاه مى گشت ؟ روزنه هایى در میان دهان ماهى و گوش آن باعث پیوند دهان و گوش آن است . ماهى آب را با دهان مى گیرد و از سوراخهاى گوش خارج مى کند. تا مانند حیوانات دیگر از مزایاى نسیم و هوا سود ببرد و در راحتى افتد.
راز کثرت نسل ماهیها
اینک در کثرت نسل ماهى و ویژگیهاى آن تاءمل و اندیشه کن . اگر مى بینى که در درون یک ماهى آنقدر تخم (خاویار) هست که به شماره نیاید، به خاطر آن است که کار بر ماهیخواران که شماره آنها اندک نیست آسان گردد. حتى درندگان جنگلها هم براى شکار ماهى به آب پناه مى آورند. در این وقت این حیوانات اگر ماهى را بیابند آن را از آب مى ربایند. حال که درندگان خشکى ماهى مى خورند، پرندگان ماهى مى خورند، مردم ماهى مى خورند و حتى ماهیان هم ماهى مى خورند حکمت و تدبیر چنان به کار آمد که ماهیها اینگونه در شماره نیایند و فراوان باشند.
گستردگى حکمت آفرینشگر و کوتاهى دانش آفریدگان
هرگاه که خواستى از گستردگى حکمت آفرینشگر و کوتاهى دانش ‍ مخلوقان آگاه کردى به ماهیها، حیوانات آبى ، صدفها و دیگر آبزیانى که در آبها زندگى مى کنند و در شماره نیایند بنگر. و تو از منافع این آفریدگان آگاه نمى گردى مگر اندکى که بر اثر برخى از حوادث رخ مى نماید. مثلا مردم هنگامى به فایده نوعى حلزون پى بردند که رنگ قرمز را شناختند. (داستان این کشف اینگونه بود): هنگامى که سگى در ساحل آب در گردش بود حلزونى را یافت . آن را خورد و خونش دهان او را رنگین کرد. (آنگاه که دهان سگ را دیدند) مردم به زیبایى آن رنگ پى بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده کردند و دیگر مواردى که مردم گاه گاهى بر اثر بروز وقایعى به آنها پى مى برند.
مفضل مى گوید: چون سخن بدین جا رسید ظهر شد. و مولایم (ع ) براى اقامه نماز از جاى برخاست و فرمود: به خواست خداى بلند مرتبه ، صبح زود به نزد من آى . به خاطر تعالیم و آموزشهاى امام (ع ) سخت شادمان و مسرور گشتم و با سپاس از خداى جل و علا به خاطر آنچه عطایم فرمود راه خود را در پیش گرفتم و از خدمت امام (ع ) مرخص شدم و آن شب را شادمان و مسرور استراحت کردم .
مجلس سوم
روز سوم ، بامدادان به خدمت مولایم (ع ) شرفیاب شدم . به من اجازه ورود دادند. داخل شدم و با اجازه نشستم . امام (ع ) فرمود:
سپاس خدایى را که ما را برگزید و کسى را بر ما برنگزید. با علمش ما را برگزید و با حلمش ما را تاءیید نمود (و یاریمان کرد) آنکه از ما جدا افتاد در آتش افتد و آنکه در زیر سایه درخت تنومند ما بهره مند گشت به بهشت راه یابد.
اى مفضل ! درباره اسرار و حکمتهاى آفرینش آدمى ، تدابیر نهفته در آن ، حالات گوناگون او و آنچه که در این باره مایه درس عبرت است براى تو شرح کردم . آفرینش و حکمتهاى حیوانات را نیز برایت باز گفتم ... اینک سخن خود را به بیان آسمان ، خورشید و ماه و ستارگان ، فلک ، شب و روز، گرما و سرما، باد، جوهرهاى چهارگانه ؛ یعنى ، خاک ، آب ، هوا و آتش ، باران ، سنگهاى بزرگ ، کوهها، گل و لاى ، سنگ ، نخل ، درخت و براهین و درسهاى عبرتى که در آنها نهفته شده اختصاص مى دهیم .
اسرار رنگ آسمان
در رنگ آسمان و حکمت و صواب تدبیر آن بنگر. این رنگ ، مناسبترین و بهترین رنگ براى تقویت نور دیدگان است . حتى پزشکان به کسى که دیدگانش آسیب دیده سفارش مى کنند که همواره در رنگ سبز مایل به تیره بنگرد. برخى از طبیبان حاذق به کسى که در بینایى او ضعفى به هم رسیده سفارش مى کنند که در ظرف سبزى که آکنده از آب باشد بنگرد.
بنگر که خداوند جل و علا چگونه آسمان را در این رنگ آفرید تا دیدگان را برباید و از دیدن همیشگى آن ضعفى در چشم پدید نیاید؟ پس آنچه را که حکیمان و دانایان با آزمایش و تجربه فراوان به آن رسیده اند، در کار آفرینش وجود دارد تا اهل عبرت درس گیرند و ملحدان بیندیشند. خداى اینان را بکشد از جانب حق به کدام سوى مى گریزند؟ (سوره توبه ، آیه 30)
فواید طلوع و غروب خورشید
اى مفضل ! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز اندیشه کن . اگر طلوع خورشید نبود کار جهان یکسره درهم مى شد و مردم قادر به زندگى و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانى به زیان آنان بود و بدون نور زندگى گوارا نبود و از آن لذت نمى بردند. نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این نیازى نیست . ولى در راز غروب خورشید اندیشه کن . اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنکه اینان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه براى هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند. نیز (اگر غروبى نبود) حرص آدمیزاد باعث مى گشت که همواره کار کنند و بدن آنان از کار بیفتد. بسیارى از مردم اگر شب فرا نرسد و تاریکى بر اینان حاکم نگردد به خاطر حرص و آز و جمع و ذخیره مال هیچ آرام و قرار نداشتند.
همچنین زمین از تابش همیشگى آفتاب تفتیده مى شد و تمام جانداران اعم از گیاه و حیوان از حرارت زیاد نابود مى شدند. پس خداوند حکیم چنان تدبیر اندیشیده که زمانى برآید و وقتى دیگر پنهان شود تا مانند چراغى باشد که اهل خانه براى کارى بر مى افروزند و براى آرامش ‍ خاموش مى گردانند. (با این طلوع و غروب ) نور و ظلمت که ضد یکدیگرند چنان در اطاعت اند که صلاح و قوام جهان را با هم تاءمین مى کنند.
حکمت و سود فصلهاى چهارگانه سال
آنگاه در بلند و پست بودن خورشید براى برپا گشتن این چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها اندیشه کن . در ((زمستان )) حرارت (و ثمردهى ) به درون درخت باز مى گردد از آنها میوه پدید مى آید. هوا متراکم مى گردد و از این تراکم و فشار هوا ابر و باران به هم مى رسد. بدن حیوان سخت و قوى مى گردد.
در ((بهاران )) همان مواد و حرارت (که در درخت و گیاه نهفته بود) حرکت مى کند و موادى را که در زمستان ساخته و متولد شده است پیدا مى سازد. گیاه مى روید و درختان شکوفه مى کنند. حیوانات نیز براى تولید نسل و جفتگیرى در هیجان مى افتند.
در ((تابستان )) هوا سخت گرم مى شود و میوه ها مى رسند، مواد زاید بدنها ترشح مى کنند. روى زمین مى خشکد و براى ساخت و ساز و کار آماده مى گردد.
در ((پاییز)) هوا صاف مى شود. بیماریها مرتفع مى گردند. بدنها سالم مى شوند شب به درازا مى کشد و مى توان در این فرصت کارهایى کرد. هوا معتدل مى شود. نیز مصالح و حکمتهاى دیگرى هست که ذکر آنها سخن را به درازا مى کشاند.
شناخت زمانها و فصول از طریق حرکت خورشید
اینک در حرکت خورشید در برجهاى دوازده گانه براى گردش سال و تدابیر نهفته در آن بیندیش . این گشتن خورشید باعث پدیدار شدن فصول ((زمستان ، تابستان ، بهار و پاییز)) مى گردد. با این گردش خورشید، غلات و میوه ها مى رسند (و مصرف مى شوند) و به پایان خود مى رسند و باید از نو، رشد و نمو کنند. نمى نگرى که یک سال به قدر حرکت و سیر خورشید از ((حَمَل )) تا ((حَمَل )) است ؟ و از هنگام آفرینش جهان هستى تا کنون همین سال و ماه و... وسیله سنجش زمان است و مردم با آن ، عمر و گذشت زمان ، وقت پرداخت و دریافت دیون و دیگر اجازات و معاملات و امور دیگر را تنظیم و حساب مى کنند و با حرکت دورانى خورشید سال کامل مى شود و محاسبه زمان درست مى گردد.
بنگر که چه تدبیرى در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است ؟ اگر مشرق و مطلع خورشید در یک جا بود، شعاع و منفعت آن به دیگر جهات نمى رسید؛ زیرا کوهها و دیواره ها باعث پوشش نور آن مى شدند. پس ‍ تقدیر چنان گشت که در آغاز روز از مشرق طلوع کند و بر هرچه از جانب مغرب با آن رو به رو شود بتابد. آنگاه (نور آن ) در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه که در آغاز روز نتابیده بتابد تا هیچ بخشى از زمین از نصیب و فایده نور خورشید محروم نماند و نیازش ‍ بر آورده گردد. راستى اگر خورشید، سال یا بخشى از سال را از فرمان سر بپیچد و نتابد حال مردم چگونه مى شود؟ و اصلا چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمى بینى که چسان براى مردم چنین تدابیر سترگى دیده شده که چاره اى از آنها ندارند و بى آنکه زوال و خستگى پذیرند و در کار خود راه نافرمانى پیش گیرند، به خاطر فایدت بخشیدن به جهان و پایدارى آن در کارند و در مسیر خود در حرکتند.
ماه ، عامل پدیدار گشتن ماههاى قمرى
به ماه بنگر. ماه دلیلى واضح و روشن است که مردم از آن براى شناخت ماهها (ى قمرى ) بهره مى جویند و حساب سال بر آن تنظیم نیافته ؛ زیرا گردش آن براى پدید آمدن چهار فصل و رشد و رسیدن میوه ها کافى نیست . از این رو ماهها و سالهاى قمرى با ماهها و سالهاى خورشیدى ناهمگون و متفاوت گشت و تقدیر چنان شد که هر ماه قمرى بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.
شمارى از فواید نور ماه
در تابش مهتاب در تاریکى شب و نیاز به آن اندیشه کن . اگر چه به خاطر آرامش جانداران و کاهش حرارت هوا براى رویندگان به تاریکى نیاز افتاد، اما مصلحت نبود که شبانگاه تاریکى مطلق حاکم باشد و هیچ کارى در آن انجام نپذیرد؛ زیرا گاه مردم نیازمند مى گردند که شبانه کار کنند؛ زیرا در روز وقت کم مى آید و چه بسا به برخى از کارهایشان نرسند. نیز گاه در روز گرماى هوا از حد افزون مى گردد. در شب مى شود به کارهاى چندى ؛ چون : شخم کردن زمین ، مالیدن خشت ، چوب بریدن و جز آنها رسید. پس نور ماه براى مردم کمکى است که اگر نیاز افتاد در کارهاى خود از آن بهره گیرند. نیز مسافران و شبروان از آن بهره و انس ‍ مى گیرند.
ماه در برخى از شبها طالع مى شود و در شمارى از لیالى طلوع نمى کند. با این همه ، نور آن به نور خورشید نمى رسد تا مردم در آن جنب و جوش ‍ روزانه نیفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزى هلاکشان نسازد. اینکه خداى جل علا چنان تدبیر کرده که ماه گاه پیداست و گاه ناپیدا، گاه بسیار و گاه اندک است و گاه در کسوف ، تا این همه دلیلى بر قدرت آفرینشگر والا مرتبه باشد که به خاطر سود جهان و جهانیان این حالات را پدیدار نموده است . شاید اهل عبرت درس عبرت گیرند.
ستارگان و اختلاف حرکت آنها و اینکه برخى جملگى و برخى بتنهایى در حرکتاند
اى مفضل ! در ستارگان و اختلاف سیر آنها بنگر. برخى از مدار فلک خود بیرون نمى روند و تنها با شمارى از ستارگان در حرکت اند و برخى دیگر هیچ قید و بندى ندارد، مطلق العنانند و در بروج مى گردند و راه جدایى را مى پیمایند. هر کدام از ستارگان دو سیر و حرکت متفاوت دارند: یکى عام و با فلک به سوى مغرب است و دیگرى خود به خود و به جانب مشرق ؛ مانند مورچه اى که بر سنگ آسیاب مى چرخد در این صورت ، سنگ آسیاب به جانب راست مى گردد، و مورچه به جانب چپ . مورچه در این حالت دو حرکت مختلف دارد: یکى خود به خود است که به جلو خود متوجه است و دیگرى حرکت اجبارى است که سنگ آسیاب او را بر خلاف آنچه مى چرخد، از پشت مى چرخاند.
از اهل پندار باطل بپرس که آیا این حرکات و هماهنگى (شگفت آور) ستارگان تصادفى ، از سر خود، با اهمال ، بى هدف و بى آفرینشگر پدید آمده اند؟ اگر چنین بود چرا همه آنها در دایره بسته اى و گروهى حرکت نکردند و یا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حرکت در نیامدند؟ اهمال یک معنى دارد (و آن بى شعورى و ناهماهنگى و بى حکمتى است ) پس چگونه دو حرکت دقیق و حساب شده و حکیمانه پدید آورد؟ اینها دلیل آن است که سیر و حرکت هر دو گروه هدفمند، با تدبیر، حکیمانه و با حساب و کتاب و اندازه گیرى است نه خود به خود، بى هدف و با اهمال چنانکه فرقه معطله و منکران پنداشته اند.
اگر کسى بپرسد: چرا برخى از ستارگان آنگونه گروهى حرکت مى کنند و شمارى اینگونه انتقالى حرکت مى کنند و تا حدى آزادند؟ پاسخ مى دهیم : اگر همه آنها در یک جا حرکت مى کردند دیگر نمى شد که از حرکت انتقالى ستارگان و انتقال از برجى به برج دیگر بهره و راهنمایى جست ؛ زیرا مى توان از انتقال خورشید و دیگر ستارگان به منازلشان به وقایع جهان و آنچه واقع مى شود پى برد. نیز اگر همه در انتقال بودند منازلى نداشتند که شناخته شوند؛ زیرا هنگامى مى توان به انتقال پى برد که ثوابتى در میان باشد چنانکه یک مسافر که در حرکت است (و از منزلى به منزل دیگر منتقل مى شود) با همان منازل راه مسیرش شناخته مى شود. پس اگر در یک حال مى بود، این نظم و نظام نبود و بهره ها فواید این حرکات از میان مى رفت و در این صورت کس تواند که بگوید از آن جهت که ذکر شد در کار آنها اهمالى و تصادف و ناهماهنگى است ؟
پس این ناهمگونى حرکات و مصالح و منافعى که در آنها نهفته ، خود بزرگترین رهنما و دلیل هدفمندى ، مدبرانه و حکیمانه بودن کار آنهاست .
فواید برخى از ستارگان
در این ستاره ها که چندى از سال را پیدا و چند دیگر را پوشیده اند؛ مانند: ثریا، جوزاء، دو ستاره شعرى و سهیل بنگر. اگر جملگى در یک زمان پیدا بودند مردم از هیچ کدام در راهنمایى استفاده نمى کردند و این بهره اى که الان از طلوع ثور و جوزاء و یا هنگام غروب آنها مى برند و در کارهاى خود از آنها استفاده مى کنند، وجود نداشت . پس هر کدام ظهور و غروبى دارند و این پیدایى و نهان بودن آنها همگون نیست تا مردم از هر کدام على حده سود برند. نیز تدبیر در ظهور و مخفى بودن ثریا و جز آن تنها براى مصلحت است . و اینکه ((هفت ستاره )) (یا دب اکبر) همیشه پیداست براى مصلحتى دیگر است ؛ زیرا این مجموعه به منزله نشانه هایى است که مردم در راههاى ناشناخته در دشت و دریا از آن راهنمایى مى جویند. هیچ گاه از دیده غایب نمى شوند تا مردم شبانگاهان هرگاه که خواهند و هر جا که روند از آنها استفاده کنند. پس هر دو امر براى نوعى مصالح ویژه است . نیز به وسیله آنها نیازهاى دیگرى رفع مى گردد و اوقات خاص اعمالى ؛ چون : زراعت ، درختکارى ، سفر در دشت و دریا و آنچه که پدید مى آید؛ چون ، باد، گرما و سرما شناخته مى شود.
مردم در تاریکى شب براى گذر از دشتهاى مخوف و وحشت زا و امواج هولناک دریا از این ستارگان راهنمایى مى جویند.
وانگهى در اینکه در دل آسمان گاه روى مى آورند و گاه پشت مى کنند، گاه طلوع مى کنند و گاه فرو مى روند عبرتهاى فراوان نهفته است . این اجرام آسمانى با سرعتى فوق تصور و بیرون از حد در حرکتند.
اگر خورشید و ماه و ستارگان در نزدیک ما حرکت مى کردند تا به سرعت سیر آنها پى ببریم آیا برافروختگى و درخشش آنها مانند پى در پى بودن نورهاى قوى و رعدهاى پیاپى در هوا دیدگان را نمى ربود و بینایى را از چشم نمى گرفت ؟ چنانکه اگر گروهى در میان قبه اى احاطه شده باشند و چراغهاى پر نورى یکسره پیرامون آنان بچرخد دیدن را از دیدگانشان مى رباید، حیران مى گردند و بر رو مى افتند.
بنگر که چگونه تقدیر چنان شد که سیر و حرکت آنها در دورترین نقاط باشد تا دیدگان را آسیب ندهد و آنها را از کار نیندازد. نیز با بیشترین سرعت و شتاب در حرکتند تا از آن مقدارى که باید بگردند و حرکت کنند باز نمانند. نیز اندکى از نورشان به ما مى رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود دیده ببیند و اگر ضرورتى پیش آمد بتوان حرکت کرد. چنانچه گاه حادثه اى رخ مى دهد و لازم است که انسان در دل شب آرام ننشیند. اگر این حالت تاریکى مطلق باشد از او حرکتى برنمى آید و باید همواره بر جایش ‍ بماند.
در لطف و تدبیر و حکمت و کار با اندازه و حساب الهى اندیشه کن . براى تاریکى زمانى نهاد؛ زیرا به تاریکى نیاز است و در میان این تاریکى باز به خاطر نیازهایى که شرح کردیم قدرى نور پدید آورد.
خورشید، ماه ، ستارگان و بروج ، براهین وجود آفرینشگر
در این (منظومه و) فلک با خورشید و ماه و ستارگان و بروجش بنگر که چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان مى گردد تا از این حکمت و تدبیر استوار، شب و روز در پى هم آیند و فصول چهارگانه در زمین پدید بیایند و زمین و جانداران بر روى آن اعم از حیوان و رویندگان (و انسان ) آنگونه که شرح و توضیح دادم از فواید و منافع آنها بهره مند گردند.
آیا بر هیچ خردمند و عاقلى پوشیده است که این تقدیر و اندازه گیرى و تدبیر دقیق و حکیمانه و استوار، تنها کار یک اندازه گیر، حکیم و مدبر است ؟
اگر کسى بگوید چه مى شود که تمام این حالات و حرکات ، اتفاقى و از روى تصادف باشد؟ باید در پاسخ گفت : چرا همین سخن را درباره چرخى که از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گیاه و درخت مى گردد و آنها را آبیارى مى کند نمى گوید؟
اگر درباره این دستگاه با حکمت چنین عقیده اى داشته باشد و مردم از او بشنود درباره اش چه مى اندیشند و چه مى گویند؟ آیا درباره این دولاب و چرخ چوبى که با حکمتى اندک و براى استفاده در قطعه اى از زمین ساخته شده نمى گوید که بى سازنده و تدبیرگر است ، ولى درباره این چرخ اعظم که به صلاح و سود تمام زمین و زمینیان است و با حکمت و تدبیر و نظمى محیر العقول پدید آمده قائل به بى تدبیرى ، بى حکمتى و بى آفرینندگى است ؟ اگر این چرخ (عظیم و هماهنگ و شگفت ) چونان ابزارى عادى و کوچک از کار بیفتد و نارسایى در آن پدید آید مردم چه چاره اى توانند که بیندیشند؟
اندازه هاى شب و روز
اى مفضل ! در اندازه شب و روز و اینکه به مصلحت مردم چنین تدبیر شده نیک بیندیش . (غالبا) ساعات شب و یا روز به بیش از پانزده ساعت نمى رسد...
براستى اگر طول روز صد یا دویست ساعت بود چه مى شد؟ آیا در این صورت ، تمام جانداران از انسان تا گیاه و حیوان نابود و بى جان نمى گشتند؟ اینکه حیوان و انسان نابود مى گشتند به خاطر آن است که در طول این مدت نه حیوان از چریدن و حرکت دست برمى داشت و نه آدمى از کار و کوشش کنار مى گرفت و این کار به هلاکتشان ختم مى گشت . و اینکه گیاه و رویندگان خشک مى شدند به خاطر آن است که نور مستمر و مداوم خورشید و حرارت یکسره آن آنها را خشک و نابود مى کرد و مى سوزانید.
شب نیز چنین است : اگر یکسره ادامه داشت و یا از این زمان مى گذشت حیوانات از حرکت و تلاش و طلب معاش و روزى باز مى ماندند تا از گرسنگى بمیرند. گیاهان نیز حرارت طبیعى خود را از دست مى دادند و فاسد و گندیده مى شدند. و تو برخى از گیاهان را دیده اى که به دور از خورشیدند و چنین نابود مى شوند.
گرما و سرما و فواید آن دو
به این گرما و سرما بنگر که چگونه جهان را نگاه داشته اند. این دو دما با فزونى ، کاستى و تعادل باعث شده اند که این فصول و تنوع هواى در سال پدید آید، زیرا مصلحت انسان و تمام هستى در آنهاست .
نیز گویى که سرما و گرما بدنها را دباغى مى کنند و باعث پایدارى و استحکام آنها مى گردند. اگر این گرما و سرما نبود و بدنها را سرد و گرم نمى کردند هر آینه فاسد و نابود مى شدند.
بنگر که چگونه یکى از آن دو بتدریج و اندک اندک وارد دیگرى مى شود و آن دیگرى اندک اندک کم مى شود و دیگرى آرام آرام افزوده مى شود تا اینکه هر کدام در فزونى و کاستى به منتها درجه خود برسند. اگر یکى از آن دو ناگهان وارد دیگرى مى شد باعث بیمارى و زیان اجسام و ابدان مى گشت . این امر مانند آن است که یکى از شما ناگهان از حمام داغ و پر حرارت وارد منطقه اى سرد و یخزده گردد. بى تردید این امر باعث زیانى عظیم و بیمارى بر جسم او مى شود.
پس اگر خداى جل و علا چنین تدبیر فرموده که سرما و گرما بتدریج و اندک اندک وارد گردند به خاطر حفظ صحت و سلامت موجودات است . اگر تدبیر و حکمتى در کار نیست پس چرا ناگهانى وارد نمى شوند بلکه آرام آرام مى آیند و مى روند تا همه چیز سالم بماند؟
اگر کسى بگوید: این تدریجى بودن ورود و خروج دما به خاطر تدریجى و آرام بودن سیر خورشید و بلندى و کوتاهى فاصله آن با زمین است ، باید از او پرسید: چرا حرکت خورشید و زمین و فاصله اندک و یا زیاد آنها اینگونه آفریده شده ؟ اگر دلیل تدریجى بودن تابش نور خورشید فاصله مغرب و مشرق دانسته شود باید علت این امر را نیز پرسید. هر چه پاسخ دهد همواره این پرسش نیز مطرح است که چرا چنین است ؟ تا به تدبیر و هدفمندى جهان هستى برسیم .
اگر حرارت نبود، میوه هاى سخت و تلخ ، نرم و رسیده نمى شد تا تر و خشک شده اش خورده شود... اگر سرما نبود کشتزار اینگونه جوانه نمى زد و حبوبات ، غلات و روزى آدمى را بر نمى آورد و آنقدر به دست نمى آمد که باز در زمین بپاشند و برویانند.
نمى بینى که سرما و گرما با آن همه سود و مصلحت باز بدن را به درد مى آورند؟ در این امر براى کسى که بیندیشد درس عبرت نهفته است و دلیلى است بر آنکه امر و تدبیر حکیم و جهانیان براى صلاح و مصلحت آنان است .
باد و ویژگیهاى آن
اى مفضل ! تو را از باد و خواص آن آگاه مى کنم . نمى نگرى که هنگام خوابیدن و رکود باد، چگونه مصیبت به پا مى شود و جانها را در معرض ‍ هلاکت مى افکند، سالمان را بیمار و زار و بیماران را هلاک و ناکار و میوه ها را فاسد و نابود و دانه ها و سبزیها را آلوده و بى سود مى گرداند. ((وبا)) را به دنبال دارد و غلات را نابود مى سازد. پس وزش بادها از تدبیر و حکمتهاى حکیم و آفرینشگر است که به صلاح جهان و جهانیان در جریان مى افتد.
هوا و اصوات 
تو را از یک ویژگى و خاصیت دیگر هوا آگاه مى کنم : ((صدا)) اثرى است که بر اثر اصطکاک اجسام در ((هوا)) پدید مى آید و ((هوا)) آن را به گوشها مى رساند. مردم (با همین ) صدا در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشى از شب با یکدیگر سخن مى گویند.
اگر اثر این سخن ، مانند نوشته اى که بر کاغذ مى ماند، در هوا مى ماند، جهان از آن آکنده مى شود و به زیان و ضرر اینان تمام مى شد. نیز مى بایست که تند تند به تجدید و تعویض آن بپردازند. البته نه مانند نوشتن بر کاغذ؛ زیرا سخنان ملفوظ بیش از کلمات مکتوب است . آفرینشگر حکیم جل و علا این هوا را چون کاغذى پوشیده قرار داده که سخنان را حمل کند و در تمام جهان نیاز آدمى را بردارد. آنگاه آن را محو مى کند و از نو پاکیزه و سفیدش مى گرداند. و این کار بى آنکه بریده شود ادامه مى یابد.
از همین ((هوا)) و مصالح نهفته در آن ، درس عبرت بگیر. هوا عامل حیات این بدنهاست و با تنفس و گرفتن آن از خارج باعث حیات درون جسم مى گردد.
صداها را از فاصله هاى بسیار دور مى رساند. بوهاى خوش را از جایى به جاى دیگر حمل مى کند. نمى بینى از جانبى که باد مى آید بویى مى آید. صدا نیز اینگونه است .
هوا گرما و سرما را که به سود عالم است مى پذیرد. باد وزنده نیز از جنس ‍ هواست . باد بدنها را خنک مى کند و ابرها را از جایى به جاى دیگر مى برد تا متراکم شود، باران دهد تا سودش شامل همه گردد. آنگاه که بارید، باد ابرها را مى پراکند. درختها را آبستن مى کند، کشتیها را در حرکت مى اندازد، غذاها را لطیف و خوردنى مى گرداند، آب را سرد و آتش را افروخته مى سازد، چیزهاى تر را مى خشکاند، و خلاصه هر چیزى را بر روى زمین زنده مى کند. اگر باد نبود رویندگان مى پژمردند جانوران مى مردند و همه چیز تفتیده و فاسد مى گشت

سقوط آزاد (جدید)*

چرا در سقوط آزاد احساس بی وزنی می کنیم؟


پرسش بالا عنوان مقاله ای است از آقای دکتر پیروز مهذبی استاد فیزیک دانشگاه ویسکانزین که در شماره ی اخیر April 2006 مجله ی فیزیکس تیچر به چاپ رسیده است. در کتاب های درسی فیزیک احساس بی وزنی را - در حین سقوط آزاد - با استفاده از عدم اعمال نیروی تکیه گاه بر شخص توجیه می کنند ؛ به طوری که گفته می شود در فاصله ای که شخص با زمین یا تکیه گاه دیگری تماس ندارد و تنها نیروی وزن بر او وارد می شود ، شخص احساس بی وزنی می کند.حال آنکه آقای دکتر مهذبی در مقاله ی خود سعی کرده اند از یک مدل بسیار ساده برای تبیین و توضیح این موضوع استفاده کنند. به این منظور ، مجموعه ای یک بعدی شامل N قالب که توسط فنرهایی مشابه و بدون جرم به هم وصل شده اند مطابق شکل زیر در نظر بکیرید.جرم هر قالب برابر  m است و مجموعه روی سطحی بدون اصطکاک و در حال سکون قرار دارد.


 

برای آنکه مجموعه شتابی برابر a و به طرف راست بگیرد دو راه وجود دارد. روش اول برای انجام موفقیت آمیز این کار اعمال نیروی افقی f است که به هر قالب مطابق شکل زیر  در جهت راست وارد شده است.

 

 

 

روش دوم برای شتاب گرفتن مجموعه اعمال نیروی F=Nf به سمت چپ و یا راست مجموعه مطابق شکل زیر است.

 


هر چند شتاب هر قالب و در نتیجه مجموعه ی قالب ها در هر دو روش برابر a است ولی یک تفاوت اصلی بین این دو روش وجود دارد. در روش اول هیچ یک از قالب های مجاور به یکدیگر نیرویی وارد نمی کنند  در حالی که در روش دوم هر قالب به قالب های مجاور خود نیرو وارد می کند و در نتیجه فنر هایی که قالب ها را به یکدیگر وصل کرده اند با توجه به چگونگی اعمال نیروی F به مجموعه ی قالب ها در حالت الف یا ب شکل بالا به ترتیب فشرده و یا کشیده می شوند.

آقای دکتر مهذبی در ادامه ی مقاله ی خود با توجه به آنچه بیان شد نتیجه می گیرد که اجزای سازنده ی بدن در حین سقوط آزاد مطابق آنچه در خصوص شکل دوم بیان شد به یکدیگر نیرویی وارد نمی کنند و همین موضوع سبب می شود که شخص در حین سقوط آزاد احساس بی وزنی کند. همچنین حالتی را نظر بگیرید که شخصی درون آسانسوری ایستاده است و آسانسور به طرف بالا و یا طرف پایین به طور شتابدار در حرکت است. در این صورت شخص به ترتیب احساس وزن بیشتر و یا وزن کمتری می کند . این وضعیت را می توان به کمک دو حالت نشان داده شده در شکل سوم توجیه کرد.


ادامه دارد ... برای خواندن بقیه آن به وبلاگ سر بزنید

مرگ خورشید

آیا ستاره‌ها زنده‌اند؟!


ستاره شناسان ستاره‌ها را مانند موجودات زنده می‌دانند که مراحل تولد ، زندگی و مرگ را در طول عمر خود می‌گذرانند. این مراحل که برای انسان حدود چند ده سال طول می‌کشد. در مورد ستاره‌ها از چند میلیون تا چند میلیارد سال متغیر است. یک ستاره پس از تولد و گذران عمر ، وارد مرحله مرگ و پایان موجودیت می‌شود. خورشید ما هم که یک ستاره است، از این قاعده مستثنی نیست. 

غول سرخ خورشید


ذخایر هیدروژن خورشید به ما این وعده را می‌دهد که تا حدود 5 میلیارد سال دیگر دغدغه‌ای نداشته باشیم. خورشید تقریبا بصورت امروزی ، ستاره‌ای زرد که به اندازه قرص ماه دیده می‌شود، خواهد بود. ولی 5 میلیارد سال بعد بیشتر هیدروژن موجود در هسته خورشید ، گداخته شده و صرف تهیه هلیوم می‌شود. در آن زمان جاذبه باعث انقباض هسته شده و فشار و دمای آن را افزایش خواهد داد. هیدروژن شروع به سوختن در پوسته اطراف هسته خواهد کرد.


انرژی حاصل از همجوشی هسته‌ای در پوسته ، باعث انبساط لایه‌های خارجی خواهد شد، تا اینکه خورشید تبدیل به یک غول سرخ شود. هلیوم هم به کربن و اکسیژن تبدیل خواهد شد. 

خورشید کوتوله


وقتی خورشید منبسط می‌شود تا تبدیل به یک غول سرخ شود ، قطرش حدود 150 برابر بزرگتر می‌شود (بدلیل همین افزایش حجم است که غول نامیده می‌شود). با افزایش حجم ، دمای سطح خورشید به آرامی کاهش می‌یابد و گازهای منبسط شده و داغ حرارت خود را از دست می‌دهند. رنگ خورشید از زرد به نارنجی و سپس قرمز تغییر می‌کند. بخاطر بزرگتر شدن سطح خورشید ، درخشندگی آن هزار برابر افزایش یافته و نور بیشتری ساطع می‌کند.


خورشید مدت 100 میلیون سال را به شکل یک غول سرخ سپری خواهد کرد، سپس لایه‌های سست بیرونی از آن جدا خواهند شد. سرانجام خورشید به شکل یک کوتوله سفید باقی مانده و به تدریج از بین خواهد رفت. 

زمین سوگوار


در مراحل پایانی عمر خورشید ، هنگامی که این ستاره به غول سرخ تبدیل می‌شود، از آسمان آبی گرفته تا سایه رنگهای سپیده و شامگاه ، کلیه پدیده‌های جوی ، عمیقا تحت تأثیر قرار می‌گیرند. زمین سرد نمی‌شود بلکه برعکس افزایش ‌مساحت خورشید ، کاهش دما را جبران می‌کند و دما از حد معمول هم بسیار فراتر می‌رود. تمام موجودات زنده از بین می‌روند و زمین در غم از دست دادن آنها و خورشید به سوگ می‌نشیند.


با افزایش دما یخ پهنه‌های قطبی شروع به ذوب شدن می‌کنند. سطح اقیانوسها بالا می‌آیند و لایه ضخیمی از ابر ایجاد می‌کنند که برای مدتی خورشید را پنهان می‌کند. این ابرها تقابل اقلیمی میان قطبها و استوا را از بین می‌برند. نوعی جنگل آمازون داغ و مرطوب سراسر زمین را می‌پوشاند. سپس جو زمین شروع به تبخیر شدن می‌کند. گیاهان خشک شعله‌ور می‌شوند. شعله‌های آتش با استفاده از اکسیژن باقیمانده ، همه مواد آلی موجود را مصرف می‌کند. طبیعتی شبیه به ماه کنونی پدید می‌آید.


در صخره سنگهای قاره‌ای و اعماق حوزه‌هایی که تبخیر شده‌اند، حاکمیت عصر معادن بار دیگر جایگاهی را که در نخستین سالهای عمر سیاره داشت، باز می‌یابد. پس از گذشت چند صد هزار سال ، خود صخره نیز شروع به ذوب شدن می‌کند. زیر آبشاری از حرارت سرخ ، امواج گدازه های فروزان از کوهها سرازیر و در اعماق اقیانوسهای کهن جمع می‌شوند. خورشید سرخ به گسترش خود ادامه می‌دهد و باد نیرومند ستاره‌ای به بیرون می‌فرستد.


سیارات عطارد و زهره تحت تأثیر آن به آرامی تبخیر می‌شوند. این توفان شدید مواد آنها را جارو کرده و به صورت امواج متلاطمی از بخار به هوا می‌فرستد. از این ماده رقیق ممکن است سحابیهای جدید شکل گرفته و در میان آنها ستارگان و منظومه‌های سیاره‌ای جدید پدیدار شوند.


خورشید

خورشید یا خور یا هور یکی از ستارگان کهکشان راه شیری و تنها ستاره سامانه خورشیدی می‌باشد. منبع اصلی نور و گرما و در یک کلام زندگی بر روی زمین این ستاره ‌است که با فاصله‌ای حدود ۱۵۰ میلیون کیلومتری از زمین قرار گرفته و قطری تقریباً معادل ۱٬۳۹۰٬۰۰۰ کیلومتر و وزنی معادل ۳۳۰ هزار بار سنگین تر از زمین دارد.

خورشید حدودا شامل ۸۶/۹۹٪ درصد جرم کل منظومه شمسی را تشکیل می‌دهد و به دلیل جرم عظیمش دارای نیروی گرانش بسیار قوی است، به‌طوری که سیارات به سبب این نیرو در مدارشان به دور خورشید می‌گردند.

مشخصات فیزیکی خورشید


۱- قطر خورشید درحدود ۱٬۳۹۲٬۰۰۰ کیلومتر یا ۱۰۹ برابر قطر زمین است.

۲- جرم خورشید ۳۳۳٬۰۰۰ برابر جرم زمین است (جرم زمین ۱۰۲۷×۶) و مقدار جرمی که خورشید از دست می‌دهد درحدود ۴/۲ میلیون تن در ثانیه‌است.

۳- قطر خورشید حدود ۱۳۹۲۰۰۰ کیلومترکه معادل ۱۰۹ برابر قطر زمین است.

۴- وزن مخصوص خورشید ۴۱/۱ گرم بر سانتی متر مکعب است.

۵- حجم خورشید ۱۰۳۳× ۴/۱ سانتی متر مکعب که حدودا معدل ۱٬۴۰۰٬۰۰۰ برابر حجم زمین است.

۶- دمای مرکز خورشید ۰۰۰/۰۰۰/۱۵درجه کلوین(۲۰٬۰۰۰٬۰۰۰ درجه سانتی گراد) است.

۷- مدت چرخش وضعی: ۲۵ روزدر استوا که درحوالی قطب‌ها به ۳۴ روز می‌رسد.

۸- یک سال کیهانی زمانی است که خورشید یک بار به دور کهکشان می‌چرخد ودر حدود ۲۲۵ میلیون سال است.

۹- قطر زاویه‌ای خورشید درآسمان ۳۲ دقیقه‌است. قدر ظاهری خورشید ۷/۲۶- است.

10-خورشید در زمان پیدایش زمین ( زمانی که زمین کاملا به اعتدال رسیده بود و آب در زمین وجود داشت ) 5 برابر امروز قطر و بزرگی داشت .

ترکیب شیمیائی خورشید


در حدود ۹۹٪ وزن خورشید را گازهای هیدروژن(H۲) و هلیوم (He) تشکیل داده‌اند، که از مقدار نیز حدود ۷۰٪ هیدروژن۲۹٪ هلیوم و یک درصد مابقی، شامل سایر گازها می‌شود. در خورشید هرثانیه ۵۰۰ میلیون تن هیدروژن طی فرآیند همجوشی هسته‌ای به هلیوم تبدیل می‌شود که فقط حدود ۵٪ آن به شکل انرژِی از خورشید خارج می‌گردد.

جو خورشیدی


از تمام خورشید فقط جو آن قابل مشاهده است ناحیه‌ای که از لحاظ فعالیت نیز غنی است پایه جو خورشیدی شید سپهر است لکه‌های خورشیدی بر روی شید سپهر ضاهر می‌شوند لایه خارجی بعدی رنگین سپهر است تاج آخرین لایه جوی خورشید می‌باشد.

شید سپهر یک لایه نازک گاز که بیشترین عمقی که می‌توانیم آن را مشاهده کنیم و تابش قابل رویت از آن منتشر می‌شود وبر این سطح دانه‌های گذرا با عمر متوسط 5 تا دهها دقیقه را مشاهده می‌کنیم شکل گیری های روشن نا منظم که بوسیله رگه‌های تاریک احاطه شده اند این دانه دار شدن خورشیدی لایه بالایی ناحیه جا به جایی خورشید است لایه گازی به ضخامت حدود 0/2r زمینی که درست زیر پایه شید سپهر قرار می‌گیرد در این منطقه انرژی گرمایی توسط جا به جایی منتقل می‌شود توده‌های گرم گاز(سلول های جا به جایی) بالا می‌روند و به صورت دانه‌های روشن ظاهر می‌شوند و انرژیشان را در شید سپهر تخلیه می‌کنند گاز های سرد تر پایین می‌آیند. طیف پیوستار سرار قرص خورشیدی یک دمای موثر _استفان بولتزمن_ 5800k را برای شید سپهر تعریف می‌کند از میان شید سپهر به سمت بیرون دما به شدت پایین میآید و سپس مجددا" در حوالی 500km داخل رنگین سپهر شروع به بالا رفتن می‌کند تا این که به دماهای بسیاربالا درتاج می‌رسد.شید سپهریک طیف یوسته جسم سیاه گسیل می‌دارد لذا بایستی در طول موجهای مرئی کدر باشد اماچگالیها در اینجا بسیار کمتر از مقداری است که گاز برای کدر بودن و تولید تابش پیوسته جسم سیاه لازم دارد.

ماه

ماه تنها قمر سیارهٔ زمین است. میانگین فاصله ماه تا زمین ۳۸۴٬۴۰۳ کیلومتر و قطر ماه ۳٬۴۷۶ کیلومتر است. کره ماه نزدیکترین جرم آسمانی به زمین محسوب می‌شود. مهتاب نوری ست که از خورشید آمده و از سطح ماه رو به کره زمین بازتابانده شده. نور تقریباً در مدت ۱٫۳ ثانیه فاصله بین زمین تا ماه را طی می‌کند. نشانهٔ نجومی ماه ☾ است.

در سال ۱۹۶۹ سازمان ناسا اعلام کرد که نخستین فضانوردان به نام‌های نیل آرمسترانگ و باز آلدرین در قالب پروژه آپولو بر سطح ماه فرود آمدند.

نیم‌کره‌ای از ماه به طور دائمی رو به زمین قرار دارد که سمت پیدای ماه نامیده می‌شود. نیمه پنهان ماه را سمت پنهان ماه می‌نامند.



تصویر ماه از زمین

بر خلاف زمین، ماه نه دارای آب است، نه هواکره، نه زندگی و نه میدان مغناطیسی. نمی‌توان گفت که ماه کاملاً غیر فعال است، زیرا «ماه لرزه» را باید نشانه‌ای از وجود نوعی حرکت در درون آن دانست. قطعاً ماه در دوران گذشته، آتشفشانهایی داشته است؛ اما غالب حفره‌هایی را که در آن می‌بینیم، نتیجه اصابت سنگهای آسمانی در اولین روزهای شکلگیری آن است. بعضی از این حفره‌ها عظیم اند عمق حفره نیوتون ۸٬۰۰۰ متر است. هنگامی که سفینه فضایی شوروی به نام لونا ۳ از پشت ماه عکس گرفت، دانشمندان دیدند که روی پنهان ماه درست مانند روی آشکار آن نیست. در آنجا، تعداد حفره‌ها بسیار بیشتر بود؛ اما به طور کلی، از حفره‌های روی آشنای ماه کوچک‌تر بودند.

تاثیرات ماه بر زمین


ماه و در کل کیهان بر آب و بویژه آب دریاها و اقیانوسها (جزر و مد) و حتی آب درون بدن جانوران و انسان و گیاهان تاثیرات ویژه‌ای دارند. که این تاثیرات در برخی روزها کم و زیاد می شوند.

شکل گیری ماه

دهانه‌های برخوردی بر سطح ماه.

ماه و زمین بطور هم‌زمان و حدود ۴.۵ میلیارد سال پیش شکل گرفتند. اینکه ماه دقیقا چگونه بوجود آمده هنوز معلوم نشده‌است. ممکن است همراه با زمین در اوایل شکل گیری منظومه شمسی شکل گرفته باشد، یا اینکه بعدها جذب میدان جاذبه شده و در مدار قرار گرفته‌است. نظریه‌ای که بیش از سایر نظریه‌ها پذیرفته شده این است که ماه از برخورد یک سیارک به اندازه مریخ به زمین بوجود آمده‌است. اثرات متقابل جاذبه‌های زمین و ماه بر همدیگر باعث افزایش مدت حرکت وضعی هر دو جسم شده‌است. به‌عنوان مثال ، زمانی مدت حرکت وضعی زمین (طول شبانه روز) فقط ۱۰ ساعت بود، اما این زمان به ۲۴ ساعت کنونی افزایش یافته‌است. اگر این روند همچنان ادامه پیدا کند، طول ماهها به ۴۷ روز خواهد رسید. اما مقیاس زمانی این روند بسیار طولانیتر از طول عمر خورشید بوده ، بنابر این منظومه شمسی عمر کافی برای رسیدن به آن زمان را نخواهد داشت. قطر خورشید ۴۰۰ برابر قطر ماه و فاصله آن از زمین نیز ۴۰۰ برابر فاصله ماه از زمین است. این اتفاق باعث می‌شود تا هم ماه و هم خورشید به یک اندازه به نظر رسیده و در هنگام کسوف تمام سطح خورشید گرفته شود.

چرا ماه به روی زمین سقوط نمی‌کند

زمین با نیروی گرانش ماه را به سوی خود می‌کشد. اگر انسان ماه را که در حقیقت بی وقفه به دور سیاره ما می‌چرخد، از گردش باز می‌داشت، ماه فقط برای مدت کوتاهی ثابت می‌ایستاد، آنگاه با سرعتی فزاینده به سمت زمین می‌شتافت و در نهایت با آن برخورد می‌کرد. البته این عمل میسر نیست. ماه از همان زمانهای اولیه با سرعتی برابر ۳۶۵۹ کیلومتر در ساعت به دور زمین در حال گردش بوده‌است. در اثر این حرکت گردشی ، یک نیروی گریز از مرکز به سمت خارج ایجاد می‌شود، که درست به اندازه نیروی گرانش زمین که به سمت داخل کشش دارد، است. این دو نیروی مخالف ، اثر یکدیگر را بطور متقابل خنثی می‌کنند، به نحوی که ماه هموراه بر مدار خود باقی می‌ماند.

دهانه‌ها و دریاوارها

تابلویی از کره ماه و خورشید متعلق به قرن هفدهم میلادی.

بیش از ۳.۵ میلیارد سال پیش ، سطح ماه به شدت توسط شهاب‌سنگ‌ها بمباران شد و گودال‌های زیادی به نام دهانه در سطح آن بوجود آمدند. وسعت بعضی از این دهانه‌های برخوردی به ۳۰۰ کیلومتر (۱۸۵ مایل) می‌رسد که توسط دیواره‌هایی از کوههای سنگی که بر اثر برخورد شهاب سنگها بوجود آمده‌اند، محصور شده‌اند. بعضی از گودالها ، دیوارهای تراس دار یا حلقه‌های کوهستانی هم مرکز داشته و در اکثر آنها قله‌هایی نیز وجود دارند. دهانه‌هایی که رگه‌های بزرگ و درخشان توف نام دارند، بسیار تماشایی هستند. تعدادی از گودالهای بزرگ‌تر از گدازه آتشفشانی پر شده و دریاهایی در سطح ماه بوجود آورده‌اند.

سوی رو به زمین کره ماه (سوی نزدیک)، ظاهری بسیار متفاوت نسبت به سوی دور آن دارد. علت آن اینست که پهنه‌های زیادی از این سوی ماه بر اثر فعالیت‌های آتشفشانی با گدازه‌های تیره‌رنگ پوشیده شده‌اند و آبگیروارهای گوناگونی را بوجود آورده‌اند ولی سوی دور ماه همچنان به شکل قدیم یعنی آکنده از گودال باقی مانده‌است.

هلال و بدر چگونه تشکیل می‌شود


خورشید خود می‌درخشد، ماه را از این رو می‌بینیم که خورشید به آن می‌تابد. اگر آن روی ماه که به سوی ماست، بطور کامل مورد تابش خورشید قرار گیرد، ما ماه را بصورت قرص کامل و به عبارت دیگر در حالت بدر مشاهده می‌کنیم. اگر نور خورشید فقط قسمتی از آن روی ماه را که بسوی ماست در بر گیرد، ما ماه را بر حسب میزان تابش نور بصورت هلال باریک نوری ، نیم قرص و یا به صورت یک گلوله تقریباً گرد نورانی می‌بینیم. این پدیده‌های نوری را فازها یا صورتهای مختلف ماه می‌نامند.

هنگامی که ماه در جهت تابش خورشید قرار گیرد، دیده نمی‌شود، زیرا در تابش شدید خورشید محو می‌گردد و علاوه بر این ، آن روی ماه که بسوی ماست مورد تابش واقع نمی‌گردد. این وضعیت را ماه نو می‌نامیم. اکنون ماه بر روی مدار خود به حرکت ادامه می‌دهد و پس از چند روز به طور محسوسی در سمت چپ و یا در شرق خورشید واقع می‌شود. در این وضعیت قسمت کوچکی از نیمه رو به زمین ماه ، تحت تابش نور خورشید قرار می‌گیرد. در این دوران ماه را در اوایل شب بصورت داس باریکی که البته روز به روز بر قطر هلال آن افزوده می‌شود، مشاهده می‌کنیم، زیرا در این وضع ماه بعد از خورشید غروب می‌کند.

تقریباً یک هفته پس از ماه نو ، از دید ناظر زمینی ، ماه دقیقا از پهلو مورد تابش نور خورشید واقع می‌شود. در این حالت انسان نیمی از ماه را تاریک و نیم دیگر را روشن می‌یابد؛ این وضعیتیک‌چهارم نخست نامیده می‌شود. دوباره یک هفته بعد ، ماه از دید این ناظر ، دقیقا در مقابل خورشید قرار می‌گیرد. در این حالت ماه به صورت قرص کامل نورانی می‌شود ، که به آن بدر (یا در اصطلاح عامیانه ماه شب چهاردهم) می‌گویند.

از این حالت به بعد از قطر قسمت نورانی ماه کاسته می‌شود. تقریباً هفت روز پس از بدر ، دوباره یک‌چهارم دوم حادث می‌شود. ماه در این حالت از دید ناظر زمینی اکنون در سمت راست یا در غرب خورشید قرار دارد و به عبارت دیگر قبل از طلوع خورشید در آسمان صبحگاهی پدیدار می‌شود، تا بالاخره دوباره به وضعیت ماه نو می‌رسد.

گام‌های ماه

ماموریت آپولو ۱۲

همیشه ۵۰ درصد سطح ماه در معرض نور خورشید قرار دارد. میزان ناحیه روشن ماه ، به موقعیت ماه نسبت به زمین و خورشید بستگی دارد. اندازه ناحیه قابل رویت ، از کاملاً تاریک تا ماه کامل متغیر است. این دوره کامل هشت مرحله دارد که اهله ماه نامیده می‌شوند. چرخه گام‌های ماه، هر ۲۹.۵۳ روز کامل می‌شود.

برنامه‌های اکتشافی


از آنجا که ماه نزدیکترین جرم آسمانی به ماست، و از آنجا که تا به حال چندین بار فضانوردان آمریکایی بر سطح آن فرود آمده‌اند و در نواحی کوچکی از آن به کاوش پرداخته‌اند، اطلاعات زیادی درباره آن داریم. برنامه‌های فضایی آپولو که در دههٔ ۱۹۶۰ بسیار موفق آمیز بودند، دیگر تکرار نشدند؛ زیرا پر خطر و پر هزینه بودند. وقتی در قسمت فرماندهی آپولو ۱۳ انفجاری رخ داد و سفینه فقط توانست سریع به زمین باز گردد، هیچ کس در مخاطره آمیز بودن آن برنامه‌ها شک نکرد.


در سال 2009 ناسا یک موشک سایوز را از زمین به سمت ماه شلیک کرد و مواد تشکیل دهنده ماه بر اثر برخورد به ارتفاع 150 متری بلند شد. با این آزماش مشخص شد در ماه مقدار بسیار زیادی آب وجود دارد.

پروژه‌های ماه در ایران

ایرانی‌ها اگرچه توان ارسال فضاپیما به ماه را ندارند، لیکن بیکار هم نبوده‌اند. تصویر برداری از ماه آن هم با زمینه‌های هنری و نجومی از طرفداران زیادی در ایران برخوردار است. گروه دیگری ماه را هموراه زیر نظر دارند و هر رویدادی را که به نحوی با آن در ارتباط باشد از نظر دور نمی‌دارند. تعداد بسیار زیادی هم هلال اول و آخر ماه را برای تصحیح تقویمهای اسلامی به صورت دائم رصد می‌کنند(پایگاه رویت هلال). در این میان رصدخانه کوثر.1 هم با همکاری ماه شناسان داخلی و خارجی کاوشگر مجازی ماه را به زبان فارسی به عنوان دائره المعارف تصویری ماه اجرا نموده‌است.


این هم عکسی از ماه


تولد یک کهکشان

تولد یک کهکشان


 



این عکس نشون می ده که چه طور یه کهکشان بزرگ شکل می گیره:"با گردهمایی چند کهکشان کوچک تر که جرم – و در نتیجه ستاره های – کم تری داره" ؛ دانشمندا فکر می کنن این همون راهی بوده که کهکشان های جهان جوان رو بزرگ می کرده. MRC 1138-262 یا "تار عنکبوت" اسمیه که به این کهکشان رادیویی* دادن؛ در جنوب صورت فلکی "مار آبی"(=Hydra) قرار داره و از بزرگ ترین کهکشان های شناخته شده است. این عکس در واقع تعدادی کهکشان ماهواره ای شکل رو به ما نشون می ده که محل تشکیل ستاره ها هستن و نقش مهمی رو در فرآیند شکل گیری "تار عنکبوت" ما ایفا می کنن.


*یه کهکشان رادیوئی مثل این، بیش تر انرژیش رو به صورت امواجی با طول موج بلند (طول موج رادیویی) ساطع می کنه و کم ترش رو هم به صورت امواج نور مرئی.


خصوصیت قابل توجه کهکشان "تار عنکبوت" حضور کهکشان های کوچک و باریک و در نتیجه کم نوره که در حال یکی شدن هستن. پیچیدگی و انبوه بودن کهکشان های کوچک تائیدیست بر یه نظریه (توجه! این نظریه "قبل از گرفته شدن عکس" از یه عقل سلیم ساطع شده!) اون نظریه هم می گفته که کهکشان ها به صورت سلسله مراتبی شکل می گیرن.


طبق این نظریه ابتدا ساختار های کوچک شکل می گیرن و از پیوند و یا تجمعشون ساختار های بزرگ تر به وجود میان؛ مثلا یه کهکشان بزرگ از پیوند کوچک ها و یه خوشه ی کهکشانی از تجمع چندین کهکشان ساخته می شه. هم چنین کهکشان های رادیویی قوی نشون می دن که سیستم های ستاره ای کوچک تر با هم یکی شده و کهکشان های غول پیکری رو - که در مرکز خوشه ها ی کهکشانی همسایه ی ماست - شکل می دن.


این تار عنکبوت حدود 000 000 600 10 (ده میلیارد و ششصد میلیون) سال نوری از ما فاصله داره و به همین دلیل سال هایی رو به ما نشون می ده که جهان در حال شکل گیریه؛ فقط (!)000 000 000 3 (سه میلیارد) سال نوری پس از مهبانگ(=BIGBANG) *


*با یه حساب سر انگشتی سن جهان می شه 13.6میلیارد سال نوری؟!.......توصیه می کنم در مورد سن جهان خیلی فکر نکنین! چون هر کسی یه چیزی می گه!!!


یه توضیح هم برای مبتدی ها! : 1.سال نوری: مسافتی که نور با سرعت 300000 کیلومتر بر ثانیه در یه سال طی می کنه 2. ما زمان گذشته ی اجرام آسمانی رو می بینیم! چون فاصله ی اونا با ما زیاده و تا نورشون به چشم ما برسه سال ها طول می کشه (البته منظورم بیش تر خارج ار منظومه ی شمسیه). مثلا نزدیک ترین ستاره به ما (بعد از خورشید)  آلفا قنطورس نام داره که چهار سال نوری از ما دوره؛ پس ما وضعیت چهار سال پیش اونو می بینیم (البته ما که نمی بینیم! اون هایی که در نیم کره ی جنوبی زمین هستن می بینن!). در مورد خورشید حدود هشت دقیقه فاصله است و این کهکشان هم حدود ده میلیارد و ششصد سال نوری اون طرف تره!! پس ما از زمان حالش بی خبریم و فقط تولدش رو می بینیم و از اون جایی که خیلی دیر شده تبریک نمی گیم!


بد نیست بدونین که ما هر چقدر تلسکوپ های قوی تری بسازیم و باهاش نور هایی رو که از جاهای دور تری اومدن (و ضعیف تر هم هستن) شکار کنیم می تونیم وضعیت جهان رو در سال های اولیه اش ببینیم!...یعنی از هر چهار بعد فعلی فاصله گرفتیم!(هر چند اوضاع برای فاصله های روی زمین هم همین طوره اما به خاطر کم بودن فاصله ها اختلاف زمانی هم خیلی کمه و قابل درک نیست.)


البته این اتفاق(=تصادف کهکشان ها) در فاصله های نزدیک تر و در نتیجه زمان های نزدیک تر به ما هم اتفاق می افته (نظیر همون کهکشان های پست های قبل) و در آینده هم اتفاق خواهد افتاد (مثل کهکشان خودمون و آندرومدا)......و جهان در حال گسترش و رشده.....تا روزی که همه چیز از اول شروع شه...


صفویه

صَفَویان از دودمان‌های ایرانی بودند که بین سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۱۱ خورشیدی، بر ایران و بخشی از سرزمین‌های مجاور آن فرمانروایی کردند.


شیخ صفی‌الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین تاتی بود و اشعار تاتی او امروزه در دست است. تاتی یکی از زبان‌های ایرانی و زبان بومی آذربایجان بوده‌است.


دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تأسیس شد. این پیروان که عمدتا از ایلهای ترک آناتولی بودند ,و بعداً به قزلباش‌ها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آق‌قویونلو‌ها و قراقویونلو‌ها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزون‌حسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان بشمار می‌آمد.



ارزش تاریخی دوره صفوی


رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و نادر شاه به مرز دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب می‏شد، به نحوی که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود می‏پنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تشویق می‏کردند. بعد از عقب نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: تا آنجا که عقل سلیم گواهی می‏دهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا می‏خواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد .


برخی می‌پندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمین‌های اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرن های چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تأسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تأسیس می‌شد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت می‌گرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشه‏های ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف می‏کرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهه‏های اروپا باز می‏ماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ می‌دهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیه‌های اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست.



دولت صفوی بنیادگذار دولتی واحد با مذهبی واحد


از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردن‌کشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواری های بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نموده‌است. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها می‏کنند.


به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر  از ملت ایران ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید.


رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمی‏توانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو می‏کردند. دسته‏هایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچ گونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.


باید دانست که چنین اندیشه‏ای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سده‏های سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته می‏شد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.





پادشاهان صفوی


شاه اسماعیل


شاه طهماسب اول


شاه اسماعیل دوم


سلطان محمد خدابنده


شاه عباس اول


شاه صفی


شاه عباس دوم


شاه صفی دوم


شاه سلیمان


شاه سلطان حسین


شاه طهماسب دوم


شاه عباس سوم


شاه اسماعیل سوم


شاه اسماعیل اول


تبار اسماعیل به شیخ صفی الدین اردبیلی می‌‌رسد و فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و کوراکاترینا شاهزاده یونانی ترابوزان بود.



کودکی


اسماعیل در 866 ه.ش. در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر) خوانده می‌شدند- به عنوان جهاد با مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعه‌طلبی حیدر باعث شد که باشیروانشاهان وارد جنگ شود و سلطان یعقوب آق قویونلو به کمک شروانشاهان رفت و نهایتا حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در زمان اسمعیل کودکی شیرخوار بود.


اسماعیل به همراه مادر ودو برادرش در اصطخر فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم وبایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، سلطان علی برادر بزرگ اسماعیل و خانواده‌اش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت ساله‌اش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.


اسماعیل مدتی در پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا کارکیا میرزا پناه گرفت. کارکیا میرزا على، فرمانرواى محلى لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوى بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا 905 ه.ق. با مراقبت‌هاى شمس الدین لاهیجى که از فضلاى آن دیار بود؛ فارسى، عربى، قرآن و مبانى و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. «احسن التواریخ، ص 9؛ جهانگشاى خاقان، صص 64 - 67» همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفى لاهیجان فنون رزم آموخت.


بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تاثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالا در گیلان با برخی آموزه‌های ایران باستان و تشیع امامی آشنا شده و این مجموعه این آموزه ها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخته است.





از قیام تا پادشاهی



تصرف آذربایجان


اسماعیل سیزده ساله مدتی در اردبیل اقامت کرد و گروه کثیری از صوفیان قزلباش به ام پیوستند. او مانند پدرانش جنید و حیدر به قصد جنگ با مسیحیان گرجستان و در واقع برا ی انتقام گرفتن از «الوند بیک آق قویونلو» و شروان شاه اقدام به تدارک سپاه کرد.


اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی( قراباغ و وان) رفت و در سال 906 ه.ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگى که نزدیک قلعه گلستان روى داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد (جهانگشاى خاقان، صص 119 و 113). اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جاى آنکه وقت خود را براى محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالى شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد( 907 ق / 1502 م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت .


وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه.ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین "صفویه" نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد: یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملا مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه.ق) بوده است یعنی پس از هشتصد سال، دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد و در واقع جانشین تسنن گشت.



اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی


شاه اسماعیل در اولین اقدام خود مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود.



ایجاد وحدت ملی


پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال 880ه.ش./907 ه.ق. مجموعه‌ای از حکام محلی را نام می برد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.


شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف غزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد. و نهایتا یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال 887 ه.ش. (914ه.ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.



کشورداری


شیوه کشور دارى شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالا مانع تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانى و ازبک شد. وى براى تعدیل سیاستهاى افراطى سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدرى، علماى ایرانى و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهاى فقهى در زمینه شیعه جعفرى دعوت کرد . محقق کرکى که در نشر فقه و اصول مذهب جعفرى شخصیت مهمى‏محسوب مى‏شد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوى براى تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنى عشرى  قرار دادن نام 12 امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهى ؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهاى عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره براى امام زاده‏ها در شهرهاى ایران  و طرح آب رسانى از فرات به نجف بود.


شاه اسماعیل کلیه وظایف ادارى و کشورى را به ایرانیانى سپرد، که در اعتقادشان به تشیع جاى شک و شبهه نبود و بسیارى از آنان پیشینه طولانى در کارهاى دیوانى داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزى، محمود خان دیلمى، قاضى شمس الدین لاهیجانى، امیر نجم رشتى، امیر نجم ثانى، میر سید شریف شیرازى و شمس الدین اصفهانى« لب التواریخ، صص 394 - 407».


شاه اسماعیل به رسوم و آیینهاى مذهبى و ملى بسیار علاقه نشان مى‏داد و به ایجاد آبادانى و بناهاى یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثارى که از دوران وى به یادگار مانده، عبارتند از 4 بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه ‏هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وى بناهاى یادبودى هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانى و ساختمانهاى متعددى در خوى و تبریز بنیاد کرد.



جنگ با دشمنان خارجی


شاه اسماعیل که به سختی با مذهب تسنن دشمنی میکرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت (این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست می‌‌آورند به خاک ایران تجاوز میکردند). در این جنگ که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای آنان به نام محمد شیبانی که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند که شاه ایران نیز از کاسه سر او جام شراب ساخت!


اما در همین هنگام با یورش عثمانی ها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان را کافر میدانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان می‌‌خواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران (۸۹۳ ه.ش) آنچنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب می‌شود. در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۲۰۰۰ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند که تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست می‌‌آوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)


شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با خشونت هایی که به کار میبرد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و عثمانی ها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.



سروده‌های شاه اسماعیل


وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی میگفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیمانده است. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از خاتمه جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:


من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود می‌‌نگرم،


و خویشتن را در راه او قربانی میکنم،


من دیروز به دنیا آمده ام و امروز خواهم مرد،


بیا، اگر تو میخواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...



مرگ شاه اسماعیل


سلطان سلیمان اول که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل آن خواسته‌ها را نپذیرفته و آنچنان که گفته شده از دوری همسر خویش در سن سی و پنج سالگی دق کرد و درگذشت.


شاه عباس بزرگ


شاه عباس بزرگ یا شاه عباس اولنامدارترین شهریار دوران صفوی و حتی پس از اسلام فرزند سلطان محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار آمیخته با استبداد شهریاری نمود.


زاده : ۱ رمضان ۹۷۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۵۷۱ میلادی


زادگاه : هرات 


تاج گذاری : ۹۸۹ هجری قمری


مکان تاج گذاری : شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)


درگذشت : ۲۴ جمادی‌الاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۶۲۹ میلادی


مکان درگذشت : اشرف (بهشهر کنونی در استان مازندران)


جانشین : شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)


کودکی شاه عباس


در کودکی به عباس میرزا معروف بود و والی هرات بود؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش ( سلطان محمد خدابنده ) را صادر کرده بود ولی این امر وقتی که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید کان لم یکن باقی ماند.



تاج گذاری شاه عباس در ۱۴ سالگی


نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی شاه عباس اول


سپس وی به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاج گذاری کرد و حکومت خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با غلبه بر علیقلی و با مساعدت های خویش؛ قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند و به زندان روانه ساختند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در ابتدای کار ۱۸ نفر از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد فلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت.



صلح موقت با سلطان عثمانی


ترکان عثمانی که با استفاده از آشفتگی پس از شاه اسماعیل به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحی ارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخش هایی از آذربایجان و حتی لرستان را تحت سیطره خویش در آوردند؛ به مصلحت شاه عباس در آن هنگام؛ ایران شرایط آنها را پذیرفت. سپس شاه عباس صفوی با استفاده از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.



برادران شرلی


در سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایلت شرقی را نظم و آرامش داد و در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در قزوین با آنتونی و رابرت شرلی مواجه گشت و از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد و نیز توسط آن ها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد. در مقابل قزلباش ها گروهی از ترکان به نام  شاهسون را به وجود آورد و با گسترش ایل آنها؛ سعی به تضعیف قزلباش ها نهاد. برادران شرلی را به کمک الله وردی خان گماشت تا توپخانه و اسلحه خانه قدرتمند بسازند.


تا آنکه در سال ۱۰۰۷ به عثمانی تاختند و تبریز و ایروان و شکی را از آنها ستاندند



اقدامات شاه عباس در جهت آبادانی ایران



اصفهان


دشمنی ایران و عثمانی به نفع اصفهان تمام شد و اصفهان باید بسیار خوش وقت بوده باشد تا شاه عباس سبب خیر در آن شهر که قرن ها مورد توجه نبود؛ شد. میدان نقش جهان، مسجد شاه، عالی قاپو، بخش هایی از عمارت چهل ستون، چهارباغ ، پل های رود زاینده رود، کانال کشی آب های کوه کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی می بالد چنانچه که امروزه  پایتخت فرهنگی دنیای اسلام  گشته است.



مشهد


شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشته‌اند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال های پس از آن احداث گردید. وی مشهد را به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت های سفر حج و سخت گیری های حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.



مازندران


دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار می ورزید؛ مادر او از اهالی ساری  و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف  بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف ( بهشهر امروزی ) را به وجود آورد و عمارت های کلاه فرنگی و بناهای زیبای عباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار می رفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش ( بابل امروزی ) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که بدبختانه آن شهر و ساری در هجوم روس های وحشی در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا بوسیله آن مازندران از هجوم ترکمن ها در آرامش بسر برد؛ پیتر دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف می‌کند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.



سایر نواحی ایران


وی راه‌ها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راه‌های جدید همت گماشت؛ گرجی ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمرون (گامرون) را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف هلندی ها خارج ساخت.



اقدامات فرهنگی شاه عباس


او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می ورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و ... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به علی (ع) سخت ارادت مورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متاثر از آن دوره می‌باشد.



اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی


شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت های اروپایی در سواحل خلیج فارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می ورزید.


نام گذاری شرکت ها


Apple


میوه مورد علاقه استیو جابز مؤسس و بنیانگذار شرکت اپل، سیب بود و بنابراین اسم شرکتش را نیز اپل (به معنی سیب ) گذاشت.


 


Google


گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است که تشکیل شده است از عدد یک با صد تا صفر جلوی آن. مؤسسین سایت و موتور جستجوی گوگل به شوخی ادعا می‌کنند که این موتور جستجو می‌تواند این تعداد اطلاعات (یعنی یک گوگل اطلاعات ) را مورد پردازش قرار دهد.


 


HP


این شرکت معظم  توسط دو نفر بنام های بیل هیولت و دیو پاکارد تأسیس شد. این دو نفر برای اینکه شرکت هیولد پاکارد یا پاکارد هیولت نامیده شود مجبور  به استفاده از روش قدیمی شیر  یا خط شدند و نتیجه هیولد پاکارد از آب در آمد.


Microsoft


MICROcomputer SOFTwaree


نام شرکت ابتدا به صورت  بالا  نوشته می‌شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد.که  مخفف  است.. دلیل نامگذاری شرکت به این اسم نیز آن است که بیل گیتس مؤسس شرکت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میکروکامپیوتر ها تأسیس کرد.


 


Oracle


مؤسس شرکت اوراکل یعنی لری الیسون و باب اوتس قبل از تأسیس شرکت روی پروژه‌ای برای CIAA  کار می‌کردند . این پروژه که اوراکل نام داشت بنا بود تا با داشتن مقادیر زیادی اطلاعات بتواند  جواب تمام سؤال‌های پرسیده شده توسط اپراتور را با مراجعه به مخزن اطلاعات بدهد. اوراکل در اساطیر یونانی الهه الهام است.. این دو نفر پس از پایان این پروژه شرکتی تأسیس کرده و آن را به همین اسم نامگذاری کردند.


 


Sony


از کلمه لاتین Sonus به معنای صدا مشتق شده است.


 


Xerox


کلمه Xer در زبان یونانی به معنای خشک است و این برای تکنولوژی کپی کردن خشک در زمانی که اکترا کپی کردن به روشهای فتوشیمیایی انجام می‌گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود.


 


Yahoo


این کلمه برای اولین بار در کتاب سفرهای گالیور مورد استفاده قرار گرفته و به معنی شخصی است که دارای ظاهر و رفتاری زننده است . مؤسسین سایت جری یانگ و دیوید فیلو نام سایتشان را Yahoo  گذاشتند چون فکر می کردند خودشان هم  این طوری هستند.

اژدها



اژدها

ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورت‌هایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانه‌ای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»

اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» (-aži)، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» (az) و در زبان سانسکریت «اهی» (-ahi) خوانده و نامیده می‌شود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونة عام بکار می‌رود.

در اساطیر و ادبیات جهان


اژدها جانوری است که در کهن‌ترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان می‌پنداشتد که اژدها نمایشگر سَّر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است رای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.



کهنترین تصویر موجود اژدها واقع در دروازه ایشتار

رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهان‌شناسی بابلیان آشکار است. در این کیهان‌شناسی، تیامات یا اژدهائی که نماد ظلمت آغازین است غالباً بصورت ماری خشمگین نموده شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره می‌شود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر می‌کند.



تندیس اژدها در سنگاپور

در مصر باستان اژدها رمز طغیان‌های بزرگ رود نیل بوده است و سود و زیان آن طغیان‌ها را که بارور کننده یا ویران کننده‌اند نشان می‌داده است. از اینرو اژدها غالباً هم با خداوند اُسیریس و هم با الههٔ هاتور همانند می‌شده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اسیریس و به سبب ویرانکاریش با «ست» دشمن ازیریس یکی می‌شده است.

اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه ‐ چنانکه در چین ‐ مقدس بوده و پرستیده می‌شده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران می‌دانسته‌اند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته و پنداشته‌اند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمین‌لرزه می‌شود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است.

برخی از اژدهاهای چندسر مشهورند چون لادون که نگاهبان سیب‌های زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهاها یا مارهای چند سر نیز شاخ‌هایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر بنام آپوکالیپس، وانی, اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آب‌ها فرمان می‌راند، «او همه چیز را تباه می‌کرد و ویران می‌ساخت».

آزدها تنها موجود اساطیری هست که در تمام ملل جایگاه داشته. چین ژاپن ایران مصر یونان رم شمال اروپا در کتب تاریخی از این موجود یاد شده است.

پرفوسور فرهاد عسکری محقق و فیلسوف اعتقاد دارد که این موجود در گذشته وجود داشته ولی نه به این شکل که مجسمه و روایات ذکر کرده اند.شاید بصورت موجود ( مار عظیم) مانند کنت دراکولا یا ضحاک .

در اساطیر و ادبیات ایران




رستم در حال کشتن اژدها اثر عادل عدیلی

سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پلشتی است. آنها از نخستین یاران اهریمن می‌باشند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وای می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹-۳۱ و ۴۱-۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹-۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدید می‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).

بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می‌سازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه می‌گردند. از دیگرسو نیز اژی دهاکه (ازدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامة نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن می‌نشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران می‌باشد.

پرداخت شخصیت و ویژگی‌های اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) می‌پردازد و آن را آنچنان می‌بالاند و با شکوه و اغراق درمی‌آمیزد که برای نمایش جهان‌بینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونه‌های اساطیری شکل کامل‌تر و پویاتری دارد و اژدها در این داستان‌ها چهره‌های گوناگونی دارد که از میان آنها دو گونه بیش از دیگر نمونه‌ها دیده و تکرار می‌شود.

اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌گردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامة انیرانی پدیدار می‌گردد.

در کنار سیمای فرمانروای بیگانه بیدادگر، اژدر در برخی دیگر از روایات حماسی اژدهاکشی چهره دیگری را نیز نمایان می‌سازد. بر پایه این داستان‌ها، او همچون «مار یا سوسمار مهیب و غول آسایی» است که توصیف تنومندی پیکر و سهمناکی کردارش با گزافه، اغراق و مقیاس‌های فرابشری درمی‌آمیزد و خانه در بیشه‌های شگفت انگیز، کوهستان خشک یا آبهای شور دارد. بدین گونه او با چنگال‌هایی مرگبار و دم آهنج، بال‌هایی بزرگ و سیاه، گاه پیکری روئین‌تن و نیز با آتش سوزانی در کام خود به سوی مردمان و ستوران آنها می‌تازد و آنان را می‌اوبارد (= می‌بلعد). پادشاهان یا پهلوانان بزرگ ایران زمین به یاری گرز جادویی خویش به کارزار با اژدر بیم افزا برمی‌خیزند و نیروی تباهی و ویرانی را در پیکر سیاه و سهمناک اژدها سرد و خاموش می‌سازد.

روایات پیکارهای هوشنگ با دیوان مزندر و اژدهای خونین چشم (بنا بر شاهنامه)، فریدون و اژی دهاکه (بر پایه ادبیات اوستایی)، گرشاسپ با اژدهای شاخدار، دیو آبزی گندرو (بنا بر متون اوستایی) و ازدهاگ (بر پایه ادبیات پهلوی)، سام با اژدهای کشف رود (بر پایه شاهنامه)، رستم و اسفندیار با اژدران سهمگین خان سوم هفت‌خان (بنا بر شاهنامه) و سرانجام داستان کارزار رستم با اژدهای روئین‌تن مشرق‌زمین را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره یک «جانور زهرآگین آتشین دم غول آسا» پدیدار می‌گردد.

اما در روایات تاریخی - افسانه‌ای ایران زمین، اژدهایان آتشین دم جای خود را به جانوران زیانکار و ددان اژدروشی می‌دهند که بیشه‌های ایرانشهر یا دشت‌های سرزمین‌های همجوار را با پلیدی و مرگ می‌آلایند. بیشتر این ددان که در دامنة کوه‌های بلند، بن دریاهای ژرف یا بیشه‌های شگفت انگیز خانه دارند، مردان را می‌درند و زنان و دختران پادشاه و بستگان او را می‌ربایند و از آن خود می‌سازند. در این گونه روایات با تباهی مردمان، ستوران، پدیده‌های نیکوی گیتی یا مرگ همسر یا دختر زیبارویی شاه به دست ددان اژدهافش، پهلوانانی همچون رستم (در روایات ماندایی و عامیانه)، گشتاسب ، اسفندیار (در روایت عجائب المخلوقات طوسی)، اسکندر مقدونی ، اردشیر بابکان ، بهرام گور و بهرام چوبین به کارزار بر می‌خیزد و آنها را تباه می‌سازند.

برای بررسی بهتر و ژرف تر جهان بینی، درون مایه و ساختارهای درونی و برونی داستان اژدهاکشی در ادبیات کهن ایران و روند دگرگونی آن در درازنای زمان، روایات گوناگون این داستان را می‌توان در چهار گونة بنیادی «اساطیری»، «حماسی»، «تاریخی - افسانه‌ای» و «قصه‌های عامیانه (فولکلوریک)» دسته‌بندی کرد. زیرا انگاره و بن‌مایه‌های باستانی هریک از گونه‌ها دارای ساختار همانند و همگونی است و ردپای آئین‌های یکسانی در پس روایات گوناگون هر یک از این گونه‌های چهارگانه دیده می‌شود. از سوی دیگر، با نمادزدایی و بررسی روایات وابسته به یکی از گروه‌ها، می‌توان کارکردهای آئینی و بنیان‌های دینی همسانی را دید که تنها از آن روایات یکی از گونه‌ها است؛ به شکلی که داستان‌های گروه‌های دیگر از آن بی‌بهره‌اند. از این رو، گرچه می‌توان همگونی بسیاری را میان روایات گوناگون داستان اژدهاکشی دید؛ ولی برای بررسی بهتر ساختارهای درونی و برونی داستان، می‌باید پس از دسته‌بندی هریک از روایات در یکی از گروه‌های چهارگانه، به بررسی انگاره‌ها و بن مایه‌های کهن و نیز آئین‌های وابسته به آن پرداخت که در پس لایه‌های نوین داستان پنهان هستند.

  نگاهى به اژدها در اسطوره‌های ایرانی

واژهٔ «اژدها» که در فارسى صورت هایى دیگری چون اژدر، اژدرها و اژدهاک دارد به معنى «مارى باشد بس بزرگ، با دهان فراخ و گشاده و کنایه از مردم شجاع و قهرآلود هم هست و رایت و سر عَلم را نیز گویند و پادشاه ظالم و ضحاک ماران را هم گفته‌اند» (1) و لقب ضحاک نیز هست؛ چنان‌که «خاقانى» گوید:

در دل غم اژدها نیارم / کافریدونى درفش دارم

و نیز «اژدها» نوعى آتش بازى است، «وحید» در تعریف آتش باز گوید:

چون آن پر فسون برد افسون به کار/ زدم اژدها ریخت تخم بهار

«حکیم اسدى» در تعریف «اژدها» گوید:

سرش پیسه، از موى چون کوه تن

چو دودش دم و همچو دوزخ، دهن 

دو چشم کبودش فروزان ز تاب چو دو آینه، از تف آفتاب زبانش چو دیو سیه، سرنگون

که در دم ز غازى سر آرد برون  

ز دنبال او، دشت هر جاى جوى بهر جوى در، رودى از زهر اوى چو بر کوه سودى، تن سنگ رنگ به فرسنگ رفتى چکاچاک سنگ (2)



در «فرهنگ جهانگیرى» آمده است که اژدها چهار معنى دارد:

«اول: مارى باشد بس بزرگ و عظیم‌الجثه و آن را به سبب عظم جثه به صیغه جمع آورده‌اند.

دوم: شجاع و دلاور و خشمگین بود:

شه چو بر رهگذر بلا را دید/ اژدها شد چو اژدها را دید

سوم: حکیم فردوسى در شاهنامه به معنى پادشاهان ظالم عمومن، و به معنى ضحاک خصوصا، آورد، چنان‌که گفته:

بدانست کان خانه اژدهاست / که جاى بزرگى و جاى بلاست

چهارم: علم اژدها پیکر را نامند، سیف اسفرنگى راست:

در سایه اژدها رایت / روید به دل گیاه ارقم» (3)


«اژى» در اوستا و «اهى» در سنسکریت به معنى مار است که گاهى با صفت «اودر و تهراس» (Udaro-thrasa) آورده شده، یعنى «به روى شکم رونده»، و گاهى با صفت «زودْ خزنده و تندْ رونده یا چست و چابک». در گزارش پهلوى اوستا (=زند) اژی، «شپاک» شده و در توضیح آمده: مار شپاک. همین واژه در فارسی، «شیبا» شده است؛ چنان‌که «فخرالدین گرگانى» در منظومه‌ى «ویس و رامین» گوید:

سر دیوار او پر مار شیبا / جهان از زخم آنها ناشکیبا

«اژی» در اوستا چندین بار با واژه «دهاک» آمده است و ترکیب «اژى دهاک» همان است که در استوره‌های ایرانى «ضحاک» شده است و به معنى مار و اژدها نیز به کار رفته است و در فارسى درى «اژدهاک»، هم به معنى اژدها و هم به معنى ضحاک آمده است. «عبدالقادر نائینى» گفته:

جمشید تاجدار به یک اره سر برید / ده آک اژدهاک، اسیر دو مار کرد

و «اژى‌دهاک»، ترکیبى است از «اژی» + «دهاک»: به معنى «اژدهاى نیش‌زننده و گزند رساننده» و بنابراین آن چه در برهان آمده همان «ضحاک ماران» است؛ و از آن جا که این کلمه با خوى ستمکارانه اژى‌دهاک یا ضحاک به خوبى سازگار است، بر وى نیز نهاده شده است.

اژدها در اوستا از آفریده‌های اهریمنى است که پس از آن که اهورامزدا نخستین کشور را– که «آریاویج» بود– آفرید، اهریمن نیز اژى (:مار) را بیافرید که موجودى بسیار قوى‌پنجه و گزندآور بود و فریدون او را کشت: «فریدون، کسى که زد (=کشت) اژدهاى سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزار چستى، دارنده دیو دروغ، زورمندترین دروغى که اهریمن ساخت بر ضد جهان خاکى از براى مرگ جهان راستى...» (4)

در «ریگ ودا»، این جانور سه پوزه، سه کله، شش چشم و با هزار چستى و چالاکى به صورت موجودى سه سر درمى‌آید که به دست «ایندره» (Indra) کشته مى‌شود. «جى.سى. کویاجى» (J.C. Coyajee) مى‌نویسد:

«در ایران باستان، افسانه‌هاى بدیعى درباره‌ى اژدها وجود داشته است. آیین نبرد میان اهى (Ahi) با وریتره (Varitra) و با ایندره به شکل گسترده‌ای در میان قوم های هندوایرانى رایج بوده، اما در حالى که در سرزمین هایى چون هند، چین و بابل اژدها نماد خشکسالى و تاریکى و سیل هاى ویرانگر بود، در ایران مظهر شرارت و رذیلت هاى اخلاقى به شمار مى رفت. در اوستا، داستان هاى فراوان درباره‌ى اژدها وجود دارد که به آسانى مى‌توانسته‌اند آن ها را به یک شخصیت تاریخى که مورد تنفر بوده و نامى همانند اژى‌دهاک داشته، نسبت دهند...» (5)

بنا به عقیده‌ى «کریستین سن»، افسانهٔ ضحاک و فریدون، که بر او چیره مى‌شود، مانند داستان جم، به عصر هندوایرانى مى‌رسد. گرشاسپ نیز اژدهاى شاخ دار را– که قاتل برادرش بود– بزد، او که اسبان و مردان را مى‌اوبارید، اژدهاى زهرآگین زردگون/ که از او زهر بر هوا مى‌پاشید/ زهر زرد به بالاى یک ارش/ که بر پشت او گرشاسپ، به نیمروز/ خورشت خود را در دیگى آهنین پخت،/ آن زیانکار، از گرما تفته/ و از زیر دیگ برجست آب جوشان فروریخت/ گرشاسپ نریمان هراسید/ خود را به کنار کشید. (6)


از جانور شاخ دارى که به دست «گرشاسپ» کشته مى‌شود، در «زامیادیشت» نیز سخن رفته است. در بخش بیستم کتاب «صد در» از اژدهاى بسیار بزرگى سخن مى‌رود که اسب و آدم و دیگر جان داران را، با نفس، مى کشد و فرو مى‌برد و گرشاسپ آن را مى‌کشد و مردم را از گزندش رهایى مى‌بخشد.

«آن چه مسلم است، این است که از اژى‌دهاک در اوستا به عنوان «شاه» ذکر نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایى که به نابود کردن مردم و آن چه بر زمین است، آمده و به عنوان قوى‌ترین دروغى که اهریمن بر ضد جهان مادى آفریده، یاد شده است. البته، این اژدهاى اوستا قادر است، مانند مردم، ایزدان را نیایش کند، براى آن ها قربانى کند و از ایشان پیروزى در نبرد را بخواهد؛ ولى در اوستاى موجود سخنى از نشستن او به جاى جمشید و حتی سخنى از این نیست که او فرمان رواى جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است...» (7)

مى‌توان گمان برد که ضحاک، در اوستا، دقیقا اژدهاى هولناکی است که مانند برابر خود در وداها، «ویشوه روپه» (Visvarupa) سه سر، گاوها را مى‌دزدد؛ اما در ادبیات پهلوى، او مردى است تازى که به ایران مى‌تازد، بر جمشید چیره مى‌شود و پس از هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست مى‌خورد و به دست وى در کوه دماوند زندانى مى‌شود و در پایان جهان از بند رها مى‌گردد و به نابودى جهان دست مى‌برد و آن گاه گرشاسپ او را از میان برمى‌دارد.

یکى از مشخصه‌های اسطوره‌های آریایى آن است که پهلوان در یکى از ماجراهاى خود با اژدها رو به رو مى‌شود و به پیکار مى‌پردازد و این امر به صورت بخشی از حماسه‌هاى پهلوانى در آمده است؛ مثلا، «ایندره» با «ورتره» (Vrtra)– که اژدهاى بازدارنده‌ى آب هاست– مى‌جنگد و گاوهاى ابر را آزاد مى‌کند. «فریدون» با اژدهاى سه سر (=ضحاک) نبرد مى‌کند و خواهران جمشید را رها مى‌سازد؛ گرشاسپ با اژدها مى‌جنگد و آب ها را آزاد مى‌کند؛ «رستم» با اژدهایى نبرد مى‌کند؛گرشاسب با اژدهایى در روم مى‌جنگد؛ اسفندیار با اژدهایى در توران زمین و اردشیر با «هفتواد» که نوعى اژدهاست مى‌جنگد...

در اسطوره‌های یونانى نیز از اژدهایى نشان مى‌یابیم به نام «اکیون» (Echion). همچنین مى‌بینیم که «کادموس»، در هنگام بناى شهر «تب»، اژدهایى را کشت و دندان هاى او را در زمین کاشت. از این دندان ها مردانى پدید آمدند که به کشتار یکدیگر پرداختند و... (8)

اژدها در افسانه‌پردازى سراسر جهان به جز چین– که در آن جا موجودى مسالمت‌جوست– نمودار نیروهاى پلید و ناپاک است. آب را از بارور کردن باز مى‌دارد و مى‌خواهد خورشید و ماه را فرو برد. بنابراین، براى این که جهان بماند، باید اژدها نابود شود. این مفهوم اسطوره‌ای اژدها به عنوان نیروى اصلى اهریمن و دشمن آفرینش، در دین ها و ادبیات گوناگون پیدا شده است؛ و به یارى دانش جانورشناسى و باستان‌شناسى و نیز حفاری هاى بى‌شمار، امروزه مى‌دانیم که اژدهایان نه تنها مفهومى اسطوره‌ای و افسانه‌اى نبودند، بلکه واقعا وجود داشتند.

سوسماران و دایناسورها، که پیش از تاریخ بودند، درست به اژدها مى‌مانستند. افسانه‌هاى اژدهایان، بازتاب تیره و تار دیدارهاى پیش از تاریخ آدمیان است با جانوران فوق طبیعى و شریر روزگار کهن که در مرداب ها زندگى مى‌کردند و تخم مى‌گذاشتند. 

در هند، «ایندرا» بود که «ورثرغن» (اژدهاکش) نام داشت. در بابل، «مردوک» بود که «تیامت» را کشت. در یونان باستان، «زئوس»– خداى برین– «تیفون» را مى‌کشد و «آپولو» اژدهاى زمین (پیتون) را و «کادموس» و «برسیوس» با اژدها نبرد مى‌کنند. در «مکاشفه یوحنا»، شرح مفصلى هست از اژدهایى که در آخرالزمان به دست «میکائیل»– فرشته‌ى مقرب– نابود خواهد شد. به او در این جا «اژدهاى بزرگ»، «مار پیر»، «دیو» و «شیطان» نام داده شده است.(9)

«مسعودى»، در «مروج الذهب»، برداشت هم‌زمانان و گذشتگان خود را از اژدها چنین بیان مى‌کند: «دریاى اقوام عجم، اژدها فراوان دارد، به دریاى روم نیز اژدها فراوان است... به دریاى حبشى و در همه خلیج‌هاى آن اژدها نیست و بیش تر در حدود دریاى اقیانوس نمودار مى‌شود.»

آن گاه تصوراتى را که قدما دربارهٔ اژدها داشتند، چنین بیان مى‌دارد: «بعضى برآنند که اژدها بادى سیاه است که در قعر دریاست و چون به هوا مى‌رسد، مانند طوفان به طرف ابرها مى‌رود. مردم چنان پندارند که مارهاى سیاه است که از دریا برآمده است. بعضى دیگر گفته‌اند اژدها جنبنده‌اى است که در قعر دریا به وجود مى‌آید و بزرگ مى‌شود و حیوانات دریا را آزار مى‌کند و خداوند، ابر و فرشتگان را مى‌فرستد تا آن را از میان حیوان دریا بیرون آرند و به شکل مارى سیاه است که برق و صدایى دارد و دم آن به هر بناى بزرگ یا درخت یا کوهى رسد، آن را در هم کوبد، گاه باشد که تنفس کند و درخت تنومند را بسوزد.»

اژدها، در ادبیات ملت های گوناگون، به معنى و نماد اقتدار، هرج و مرج، ابر، ظلم، استبداد، خشکى و بى‌بارانى، دشمن حقیقت، بت پرستى، جهل، دزدى دریایى و نیز نخستین دریا، باران و آب به کار رفته است.

اژدها هیولایى است که عموما به شکل خزنده‌اى بال دار و بزرگ توصیف مى‌شود؛ بر فرق سرش برجستگى به‌سان تاج خروس هست و چنگال هایى دهشتناک دارد و از دهانش آتش بیرون مى‌جهد. اژدها به عنوان تجسّمى از اصل شر، همچنین به عنوان غاصب و محتکر آب، همگان را مى‌ترساند و به عنوان خداى زمین و سرور دنیاى زیرزمینى و نگهبان گنجینه‌ها، مورد پرستش قرار مى‌گرفت و گاهى در برکه‌اى که درخت دانش یا حیات بر آن سایه افکنده، ساکن بود و نگهبانى آن درخت را داشت.

در افسانه‌ها آمده است که Kadmos و همراهانش اژدهایى را به آسمان پرتاب کردند که به صورت فلکى ثعبان درآمد که ستاره قطبى را در بر گرفت. (10) در فارسى نام این صورت فلکى «تنین»، «هستبهر»، یا «هشتبهر» و همان است که در

باورهاى عامیانه هندوایرانى ماه و خورشید به هنگام گرفتگى به کام او مى‌روند:

بر قمر نور پاش رویش به / چون قمر را سیه کند تنین (سنایى)

نمود اندر شمال خویش تنین / به گرد قطب دنبالش چو پرچین


اگرچه طبیعت اژدها خشن و بى‌رحم است، ولى جواهرات گوهرهاى شب‌چراغ را دوست ‌دارد و به همین جهت در بسیارى از افسانه‌ها، علاقه‌ى این موجود به گنج و حفاظت از جواهرات، دیده می‌شود، چنان‌که «عطار» گوید:

گنج معنى دارى و گنج تو جاى اژدهاست / نقش ایزد را ندارى، نقش تو نقش آزر است

چون نیست رنج پاى به گنجت درون شدن / بى رنج تب گذار در این گنج اژدها


نظامى نیز گفته است:

سپهر اژدهایى است با هفت سر / به زخمى که اندازد از مه سپر (اقبال نامه)

شد آورد شاه نظر بسته را / مهى از دم اژدها رسته را (همان)

به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت/ بدین اژدها، ماه خواهم گرفت (شرف نامه)

گفت: مه را به اژدها دادم / کشتم از رشک، خون بها دادم (هفت پیکر)

دید دودى چو اژدهاى سیاه / سر بر آورده در گرفتن ماه (همان)

تاج مه در میان، دو شیر سیاه / چون به کام دو اژدها، یک ماه (همان)




در نزدیکی شهر دهلران در استان ایلام چشمه قیری وجود دارد که بر پایه گفته‌های مردم محلی، این چشمه، خون اژدهایی بوده که در جنگ با پهلوانی اساتیری، اسفندیار رویین‌تن، به هلاکت رسیده است.

در نزدیکی شهر قروه در استان کردستان نیز چشمه آب معدنی سرخ رنگ در کنار صخره‌ای اژدها شکل، به نام باباگورگور وجود دارد که به گفته مردم این چشمه خون این اژدها است. نیما میمندی

معبد اژدها


در ده کیلومتری جنوب شرقی گنبد سلطانیه، در نزدیکی روستای ویر، در پهنه ای مستطیل شکل در دامنه کوه دو اژدهای بیمانند و شگفت آور قرار گرفته است. این محل به نام معبد اژدها و داش کسن (سنگبر) خوانده می‌شود و مردم محل آن را به نام شیرین و فرهاد مینامند. در درون این مجموعه هنری زیبا، سه غارتاق دستکند با اندازه‌هایی مشخص در دل کوه سترگ کنده شده که پیرامون ورودی های آن را کنده کاریها و سنگبریهای زیبای و چشمنوازی جلوهای ویژه بخشیده اند. مهمترین بخش این کنده کاریها، که در نوع خود در ایران منحصر به فرد است، دو تصویر اژدهاست که در روبروی یکدیگر، با طول بیش از 5 متر، به شکل قرینه در دل سخت سنگ کنده شده اند، که در پیچ و خم های خود جهانی از اسرار نهفته دارند. پیرامون این نقش برجسته های یگانه و بیمانند، مهرابه ای زیبا و نقشدار، با طرحهای اسلیمی، گل و بوته، و مقرنس بر پیکره بیجان سنگ کنده کاری شده اند. تقارن در هرجای این نیایشگاه به چشم می‌خورد. دانشمندان و اندیشمندان ایرانشناس بر این پندارند که غارهای معبد اژدها، یکی بزرگتر در جنوب و دو تا قرینه در شرق و غرب، نخست نیایشگاه آیین مهرپرستان، میترائیسم، بوده و کاربرد آن را حتی در دوران پس از اسلام هم نگه داشته بوده است. مار در آیین مهر و اژدها در فرهنگ ایرانی، نقشی بنیادین و اثرگذار دارند. اژدها با جهت گیری خود به درون نیایشگاه، گویی خوش آمدگوی تازه واردان است.