خودمونی!

همه چی!

خودمونی!

همه چی!

کمی نجوم

آفرینش ماهیها
در آفرینش ماهى و تناسب ، حکمت و تدابیر نهفته در آن که مناسب آن است نیک بنگر. در آفرینش (این موجود زنده ) دست و پا نهاده نشده ؛ زیرا به راه رفتن نیازى ندارد و جایگاهش آب است . نیز براى آن ، شش ‍ آفریده نشده ؛ چونکه در میان آب نفس نمى تواند کشد. در مقابل دست و پا، باله هایى سخت و قوى به آن داده شده است و چنانکه قایقران با پارو زدن به پیش ماهى مى رود نیز با حرکت دادن این باله ها آب را به کنار زند و پیش رود. نیز بدنش با فلسهایى سخت و درهم فرو رفته چون درهم فرو رفتگى اجزاى زره هاى پولادین پوشانیده گشته تا از آفات و آسیبها به کنار ماند.
دیدگان ماهى ، کم سو و ضعیف است و آب مانع دید دقیق و درست او مى شود؛ در نتیجه ، این نقص با اعطاى شامه اى قوى ، جبران شده است . از فاصله اى بسیار دور غذا و طعمه خود را بو مى کند و در پى آن در جستجو مى افتد. اگر این (توان در او نهاده ) نبود چگونه از آن به جایگاهش آگاه مى گشت ؟ روزنه هایى در میان دهان ماهى و گوش آن باعث پیوند دهان و گوش آن است . ماهى آب را با دهان مى گیرد و از سوراخهاى گوش خارج مى کند. تا مانند حیوانات دیگر از مزایاى نسیم و هوا سود ببرد و در راحتى افتد.
راز کثرت نسل ماهیها
اینک در کثرت نسل ماهى و ویژگیهاى آن تاءمل و اندیشه کن . اگر مى بینى که در درون یک ماهى آنقدر تخم (خاویار) هست که به شماره نیاید، به خاطر آن است که کار بر ماهیخواران که شماره آنها اندک نیست آسان گردد. حتى درندگان جنگلها هم براى شکار ماهى به آب پناه مى آورند. در این وقت این حیوانات اگر ماهى را بیابند آن را از آب مى ربایند. حال که درندگان خشکى ماهى مى خورند، پرندگان ماهى مى خورند، مردم ماهى مى خورند و حتى ماهیان هم ماهى مى خورند حکمت و تدبیر چنان به کار آمد که ماهیها اینگونه در شماره نیایند و فراوان باشند.
گستردگى حکمت آفرینشگر و کوتاهى دانش آفریدگان
هرگاه که خواستى از گستردگى حکمت آفرینشگر و کوتاهى دانش ‍ مخلوقان آگاه کردى به ماهیها، حیوانات آبى ، صدفها و دیگر آبزیانى که در آبها زندگى مى کنند و در شماره نیایند بنگر. و تو از منافع این آفریدگان آگاه نمى گردى مگر اندکى که بر اثر برخى از حوادث رخ مى نماید. مثلا مردم هنگامى به فایده نوعى حلزون پى بردند که رنگ قرمز را شناختند. (داستان این کشف اینگونه بود): هنگامى که سگى در ساحل آب در گردش بود حلزونى را یافت . آن را خورد و خونش دهان او را رنگین کرد. (آنگاه که دهان سگ را دیدند) مردم به زیبایى آن رنگ پى بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده کردند و دیگر مواردى که مردم گاه گاهى بر اثر بروز وقایعى به آنها پى مى برند.
مفضل مى گوید: چون سخن بدین جا رسید ظهر شد. و مولایم (ع ) براى اقامه نماز از جاى برخاست و فرمود: به خواست خداى بلند مرتبه ، صبح زود به نزد من آى . به خاطر تعالیم و آموزشهاى امام (ع ) سخت شادمان و مسرور گشتم و با سپاس از خداى جل و علا به خاطر آنچه عطایم فرمود راه خود را در پیش گرفتم و از خدمت امام (ع ) مرخص شدم و آن شب را شادمان و مسرور استراحت کردم .
مجلس سوم
روز سوم ، بامدادان به خدمت مولایم (ع ) شرفیاب شدم . به من اجازه ورود دادند. داخل شدم و با اجازه نشستم . امام (ع ) فرمود:
سپاس خدایى را که ما را برگزید و کسى را بر ما برنگزید. با علمش ما را برگزید و با حلمش ما را تاءیید نمود (و یاریمان کرد) آنکه از ما جدا افتاد در آتش افتد و آنکه در زیر سایه درخت تنومند ما بهره مند گشت به بهشت راه یابد.
اى مفضل ! درباره اسرار و حکمتهاى آفرینش آدمى ، تدابیر نهفته در آن ، حالات گوناگون او و آنچه که در این باره مایه درس عبرت است براى تو شرح کردم . آفرینش و حکمتهاى حیوانات را نیز برایت باز گفتم ... اینک سخن خود را به بیان آسمان ، خورشید و ماه و ستارگان ، فلک ، شب و روز، گرما و سرما، باد، جوهرهاى چهارگانه ؛ یعنى ، خاک ، آب ، هوا و آتش ، باران ، سنگهاى بزرگ ، کوهها، گل و لاى ، سنگ ، نخل ، درخت و براهین و درسهاى عبرتى که در آنها نهفته شده اختصاص مى دهیم .
اسرار رنگ آسمان
در رنگ آسمان و حکمت و صواب تدبیر آن بنگر. این رنگ ، مناسبترین و بهترین رنگ براى تقویت نور دیدگان است . حتى پزشکان به کسى که دیدگانش آسیب دیده سفارش مى کنند که همواره در رنگ سبز مایل به تیره بنگرد. برخى از طبیبان حاذق به کسى که در بینایى او ضعفى به هم رسیده سفارش مى کنند که در ظرف سبزى که آکنده از آب باشد بنگرد.
بنگر که خداوند جل و علا چگونه آسمان را در این رنگ آفرید تا دیدگان را برباید و از دیدن همیشگى آن ضعفى در چشم پدید نیاید؟ پس آنچه را که حکیمان و دانایان با آزمایش و تجربه فراوان به آن رسیده اند، در کار آفرینش وجود دارد تا اهل عبرت درس گیرند و ملحدان بیندیشند. خداى اینان را بکشد از جانب حق به کدام سوى مى گریزند؟ (سوره توبه ، آیه 30)
فواید طلوع و غروب خورشید
اى مفضل ! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز اندیشه کن . اگر طلوع خورشید نبود کار جهان یکسره درهم مى شد و مردم قادر به زندگى و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانى به زیان آنان بود و بدون نور زندگى گوارا نبود و از آن لذت نمى بردند. نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این نیازى نیست . ولى در راز غروب خورشید اندیشه کن . اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنکه اینان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه براى هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند. نیز (اگر غروبى نبود) حرص آدمیزاد باعث مى گشت که همواره کار کنند و بدن آنان از کار بیفتد. بسیارى از مردم اگر شب فرا نرسد و تاریکى بر اینان حاکم نگردد به خاطر حرص و آز و جمع و ذخیره مال هیچ آرام و قرار نداشتند.
همچنین زمین از تابش همیشگى آفتاب تفتیده مى شد و تمام جانداران اعم از گیاه و حیوان از حرارت زیاد نابود مى شدند. پس خداوند حکیم چنان تدبیر اندیشیده که زمانى برآید و وقتى دیگر پنهان شود تا مانند چراغى باشد که اهل خانه براى کارى بر مى افروزند و براى آرامش ‍ خاموش مى گردانند. (با این طلوع و غروب ) نور و ظلمت که ضد یکدیگرند چنان در اطاعت اند که صلاح و قوام جهان را با هم تاءمین مى کنند.
حکمت و سود فصلهاى چهارگانه سال
آنگاه در بلند و پست بودن خورشید براى برپا گشتن این چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها اندیشه کن . در ((زمستان )) حرارت (و ثمردهى ) به درون درخت باز مى گردد از آنها میوه پدید مى آید. هوا متراکم مى گردد و از این تراکم و فشار هوا ابر و باران به هم مى رسد. بدن حیوان سخت و قوى مى گردد.
در ((بهاران )) همان مواد و حرارت (که در درخت و گیاه نهفته بود) حرکت مى کند و موادى را که در زمستان ساخته و متولد شده است پیدا مى سازد. گیاه مى روید و درختان شکوفه مى کنند. حیوانات نیز براى تولید نسل و جفتگیرى در هیجان مى افتند.
در ((تابستان )) هوا سخت گرم مى شود و میوه ها مى رسند، مواد زاید بدنها ترشح مى کنند. روى زمین مى خشکد و براى ساخت و ساز و کار آماده مى گردد.
در ((پاییز)) هوا صاف مى شود. بیماریها مرتفع مى گردند. بدنها سالم مى شوند شب به درازا مى کشد و مى توان در این فرصت کارهایى کرد. هوا معتدل مى شود. نیز مصالح و حکمتهاى دیگرى هست که ذکر آنها سخن را به درازا مى کشاند.
شناخت زمانها و فصول از طریق حرکت خورشید
اینک در حرکت خورشید در برجهاى دوازده گانه براى گردش سال و تدابیر نهفته در آن بیندیش . این گشتن خورشید باعث پدیدار شدن فصول ((زمستان ، تابستان ، بهار و پاییز)) مى گردد. با این گردش خورشید، غلات و میوه ها مى رسند (و مصرف مى شوند) و به پایان خود مى رسند و باید از نو، رشد و نمو کنند. نمى نگرى که یک سال به قدر حرکت و سیر خورشید از ((حَمَل )) تا ((حَمَل )) است ؟ و از هنگام آفرینش جهان هستى تا کنون همین سال و ماه و... وسیله سنجش زمان است و مردم با آن ، عمر و گذشت زمان ، وقت پرداخت و دریافت دیون و دیگر اجازات و معاملات و امور دیگر را تنظیم و حساب مى کنند و با حرکت دورانى خورشید سال کامل مى شود و محاسبه زمان درست مى گردد.
بنگر که چه تدبیرى در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است ؟ اگر مشرق و مطلع خورشید در یک جا بود، شعاع و منفعت آن به دیگر جهات نمى رسید؛ زیرا کوهها و دیواره ها باعث پوشش نور آن مى شدند. پس ‍ تقدیر چنان گشت که در آغاز روز از مشرق طلوع کند و بر هرچه از جانب مغرب با آن رو به رو شود بتابد. آنگاه (نور آن ) در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه که در آغاز روز نتابیده بتابد تا هیچ بخشى از زمین از نصیب و فایده نور خورشید محروم نماند و نیازش ‍ بر آورده گردد. راستى اگر خورشید، سال یا بخشى از سال را از فرمان سر بپیچد و نتابد حال مردم چگونه مى شود؟ و اصلا چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمى بینى که چسان براى مردم چنین تدابیر سترگى دیده شده که چاره اى از آنها ندارند و بى آنکه زوال و خستگى پذیرند و در کار خود راه نافرمانى پیش گیرند، به خاطر فایدت بخشیدن به جهان و پایدارى آن در کارند و در مسیر خود در حرکتند.
ماه ، عامل پدیدار گشتن ماههاى قمرى
به ماه بنگر. ماه دلیلى واضح و روشن است که مردم از آن براى شناخت ماهها (ى قمرى ) بهره مى جویند و حساب سال بر آن تنظیم نیافته ؛ زیرا گردش آن براى پدید آمدن چهار فصل و رشد و رسیدن میوه ها کافى نیست . از این رو ماهها و سالهاى قمرى با ماهها و سالهاى خورشیدى ناهمگون و متفاوت گشت و تقدیر چنان شد که هر ماه قمرى بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.
شمارى از فواید نور ماه
در تابش مهتاب در تاریکى شب و نیاز به آن اندیشه کن . اگر چه به خاطر آرامش جانداران و کاهش حرارت هوا براى رویندگان به تاریکى نیاز افتاد، اما مصلحت نبود که شبانگاه تاریکى مطلق حاکم باشد و هیچ کارى در آن انجام نپذیرد؛ زیرا گاه مردم نیازمند مى گردند که شبانه کار کنند؛ زیرا در روز وقت کم مى آید و چه بسا به برخى از کارهایشان نرسند. نیز گاه در روز گرماى هوا از حد افزون مى گردد. در شب مى شود به کارهاى چندى ؛ چون : شخم کردن زمین ، مالیدن خشت ، چوب بریدن و جز آنها رسید. پس نور ماه براى مردم کمکى است که اگر نیاز افتاد در کارهاى خود از آن بهره گیرند. نیز مسافران و شبروان از آن بهره و انس ‍ مى گیرند.
ماه در برخى از شبها طالع مى شود و در شمارى از لیالى طلوع نمى کند. با این همه ، نور آن به نور خورشید نمى رسد تا مردم در آن جنب و جوش ‍ روزانه نیفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزى هلاکشان نسازد. اینکه خداى جل علا چنان تدبیر کرده که ماه گاه پیداست و گاه ناپیدا، گاه بسیار و گاه اندک است و گاه در کسوف ، تا این همه دلیلى بر قدرت آفرینشگر والا مرتبه باشد که به خاطر سود جهان و جهانیان این حالات را پدیدار نموده است . شاید اهل عبرت درس عبرت گیرند.
ستارگان و اختلاف حرکت آنها و اینکه برخى جملگى و برخى بتنهایى در حرکتاند
اى مفضل ! در ستارگان و اختلاف سیر آنها بنگر. برخى از مدار فلک خود بیرون نمى روند و تنها با شمارى از ستارگان در حرکت اند و برخى دیگر هیچ قید و بندى ندارد، مطلق العنانند و در بروج مى گردند و راه جدایى را مى پیمایند. هر کدام از ستارگان دو سیر و حرکت متفاوت دارند: یکى عام و با فلک به سوى مغرب است و دیگرى خود به خود و به جانب مشرق ؛ مانند مورچه اى که بر سنگ آسیاب مى چرخد در این صورت ، سنگ آسیاب به جانب راست مى گردد، و مورچه به جانب چپ . مورچه در این حالت دو حرکت مختلف دارد: یکى خود به خود است که به جلو خود متوجه است و دیگرى حرکت اجبارى است که سنگ آسیاب او را بر خلاف آنچه مى چرخد، از پشت مى چرخاند.
از اهل پندار باطل بپرس که آیا این حرکات و هماهنگى (شگفت آور) ستارگان تصادفى ، از سر خود، با اهمال ، بى هدف و بى آفرینشگر پدید آمده اند؟ اگر چنین بود چرا همه آنها در دایره بسته اى و گروهى حرکت نکردند و یا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حرکت در نیامدند؟ اهمال یک معنى دارد (و آن بى شعورى و ناهماهنگى و بى حکمتى است ) پس چگونه دو حرکت دقیق و حساب شده و حکیمانه پدید آورد؟ اینها دلیل آن است که سیر و حرکت هر دو گروه هدفمند، با تدبیر، حکیمانه و با حساب و کتاب و اندازه گیرى است نه خود به خود، بى هدف و با اهمال چنانکه فرقه معطله و منکران پنداشته اند.
اگر کسى بپرسد: چرا برخى از ستارگان آنگونه گروهى حرکت مى کنند و شمارى اینگونه انتقالى حرکت مى کنند و تا حدى آزادند؟ پاسخ مى دهیم : اگر همه آنها در یک جا حرکت مى کردند دیگر نمى شد که از حرکت انتقالى ستارگان و انتقال از برجى به برج دیگر بهره و راهنمایى جست ؛ زیرا مى توان از انتقال خورشید و دیگر ستارگان به منازلشان به وقایع جهان و آنچه واقع مى شود پى برد. نیز اگر همه در انتقال بودند منازلى نداشتند که شناخته شوند؛ زیرا هنگامى مى توان به انتقال پى برد که ثوابتى در میان باشد چنانکه یک مسافر که در حرکت است (و از منزلى به منزل دیگر منتقل مى شود) با همان منازل راه مسیرش شناخته مى شود. پس اگر در یک حال مى بود، این نظم و نظام نبود و بهره ها فواید این حرکات از میان مى رفت و در این صورت کس تواند که بگوید از آن جهت که ذکر شد در کار آنها اهمالى و تصادف و ناهماهنگى است ؟
پس این ناهمگونى حرکات و مصالح و منافعى که در آنها نهفته ، خود بزرگترین رهنما و دلیل هدفمندى ، مدبرانه و حکیمانه بودن کار آنهاست .
فواید برخى از ستارگان
در این ستاره ها که چندى از سال را پیدا و چند دیگر را پوشیده اند؛ مانند: ثریا، جوزاء، دو ستاره شعرى و سهیل بنگر. اگر جملگى در یک زمان پیدا بودند مردم از هیچ کدام در راهنمایى استفاده نمى کردند و این بهره اى که الان از طلوع ثور و جوزاء و یا هنگام غروب آنها مى برند و در کارهاى خود از آنها استفاده مى کنند، وجود نداشت . پس هر کدام ظهور و غروبى دارند و این پیدایى و نهان بودن آنها همگون نیست تا مردم از هر کدام على حده سود برند. نیز تدبیر در ظهور و مخفى بودن ثریا و جز آن تنها براى مصلحت است . و اینکه ((هفت ستاره )) (یا دب اکبر) همیشه پیداست براى مصلحتى دیگر است ؛ زیرا این مجموعه به منزله نشانه هایى است که مردم در راههاى ناشناخته در دشت و دریا از آن راهنمایى مى جویند. هیچ گاه از دیده غایب نمى شوند تا مردم شبانگاهان هرگاه که خواهند و هر جا که روند از آنها استفاده کنند. پس هر دو امر براى نوعى مصالح ویژه است . نیز به وسیله آنها نیازهاى دیگرى رفع مى گردد و اوقات خاص اعمالى ؛ چون : زراعت ، درختکارى ، سفر در دشت و دریا و آنچه که پدید مى آید؛ چون ، باد، گرما و سرما شناخته مى شود.
مردم در تاریکى شب براى گذر از دشتهاى مخوف و وحشت زا و امواج هولناک دریا از این ستارگان راهنمایى مى جویند.
وانگهى در اینکه در دل آسمان گاه روى مى آورند و گاه پشت مى کنند، گاه طلوع مى کنند و گاه فرو مى روند عبرتهاى فراوان نهفته است . این اجرام آسمانى با سرعتى فوق تصور و بیرون از حد در حرکتند.
اگر خورشید و ماه و ستارگان در نزدیک ما حرکت مى کردند تا به سرعت سیر آنها پى ببریم آیا برافروختگى و درخشش آنها مانند پى در پى بودن نورهاى قوى و رعدهاى پیاپى در هوا دیدگان را نمى ربود و بینایى را از چشم نمى گرفت ؟ چنانکه اگر گروهى در میان قبه اى احاطه شده باشند و چراغهاى پر نورى یکسره پیرامون آنان بچرخد دیدن را از دیدگانشان مى رباید، حیران مى گردند و بر رو مى افتند.
بنگر که چگونه تقدیر چنان شد که سیر و حرکت آنها در دورترین نقاط باشد تا دیدگان را آسیب ندهد و آنها را از کار نیندازد. نیز با بیشترین سرعت و شتاب در حرکتند تا از آن مقدارى که باید بگردند و حرکت کنند باز نمانند. نیز اندکى از نورشان به ما مى رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود دیده ببیند و اگر ضرورتى پیش آمد بتوان حرکت کرد. چنانچه گاه حادثه اى رخ مى دهد و لازم است که انسان در دل شب آرام ننشیند. اگر این حالت تاریکى مطلق باشد از او حرکتى برنمى آید و باید همواره بر جایش ‍ بماند.
در لطف و تدبیر و حکمت و کار با اندازه و حساب الهى اندیشه کن . براى تاریکى زمانى نهاد؛ زیرا به تاریکى نیاز است و در میان این تاریکى باز به خاطر نیازهایى که شرح کردیم قدرى نور پدید آورد.
خورشید، ماه ، ستارگان و بروج ، براهین وجود آفرینشگر
در این (منظومه و) فلک با خورشید و ماه و ستارگان و بروجش بنگر که چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان مى گردد تا از این حکمت و تدبیر استوار، شب و روز در پى هم آیند و فصول چهارگانه در زمین پدید بیایند و زمین و جانداران بر روى آن اعم از حیوان و رویندگان (و انسان ) آنگونه که شرح و توضیح دادم از فواید و منافع آنها بهره مند گردند.
آیا بر هیچ خردمند و عاقلى پوشیده است که این تقدیر و اندازه گیرى و تدبیر دقیق و حکیمانه و استوار، تنها کار یک اندازه گیر، حکیم و مدبر است ؟
اگر کسى بگوید چه مى شود که تمام این حالات و حرکات ، اتفاقى و از روى تصادف باشد؟ باید در پاسخ گفت : چرا همین سخن را درباره چرخى که از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گیاه و درخت مى گردد و آنها را آبیارى مى کند نمى گوید؟
اگر درباره این دستگاه با حکمت چنین عقیده اى داشته باشد و مردم از او بشنود درباره اش چه مى اندیشند و چه مى گویند؟ آیا درباره این دولاب و چرخ چوبى که با حکمتى اندک و براى استفاده در قطعه اى از زمین ساخته شده نمى گوید که بى سازنده و تدبیرگر است ، ولى درباره این چرخ اعظم که به صلاح و سود تمام زمین و زمینیان است و با حکمت و تدبیر و نظمى محیر العقول پدید آمده قائل به بى تدبیرى ، بى حکمتى و بى آفرینندگى است ؟ اگر این چرخ (عظیم و هماهنگ و شگفت ) چونان ابزارى عادى و کوچک از کار بیفتد و نارسایى در آن پدید آید مردم چه چاره اى توانند که بیندیشند؟
اندازه هاى شب و روز
اى مفضل ! در اندازه شب و روز و اینکه به مصلحت مردم چنین تدبیر شده نیک بیندیش . (غالبا) ساعات شب و یا روز به بیش از پانزده ساعت نمى رسد...
براستى اگر طول روز صد یا دویست ساعت بود چه مى شد؟ آیا در این صورت ، تمام جانداران از انسان تا گیاه و حیوان نابود و بى جان نمى گشتند؟ اینکه حیوان و انسان نابود مى گشتند به خاطر آن است که در طول این مدت نه حیوان از چریدن و حرکت دست برمى داشت و نه آدمى از کار و کوشش کنار مى گرفت و این کار به هلاکتشان ختم مى گشت . و اینکه گیاه و رویندگان خشک مى شدند به خاطر آن است که نور مستمر و مداوم خورشید و حرارت یکسره آن آنها را خشک و نابود مى کرد و مى سوزانید.
شب نیز چنین است : اگر یکسره ادامه داشت و یا از این زمان مى گذشت حیوانات از حرکت و تلاش و طلب معاش و روزى باز مى ماندند تا از گرسنگى بمیرند. گیاهان نیز حرارت طبیعى خود را از دست مى دادند و فاسد و گندیده مى شدند. و تو برخى از گیاهان را دیده اى که به دور از خورشیدند و چنین نابود مى شوند.
گرما و سرما و فواید آن دو
به این گرما و سرما بنگر که چگونه جهان را نگاه داشته اند. این دو دما با فزونى ، کاستى و تعادل باعث شده اند که این فصول و تنوع هواى در سال پدید آید، زیرا مصلحت انسان و تمام هستى در آنهاست .
نیز گویى که سرما و گرما بدنها را دباغى مى کنند و باعث پایدارى و استحکام آنها مى گردند. اگر این گرما و سرما نبود و بدنها را سرد و گرم نمى کردند هر آینه فاسد و نابود مى شدند.
بنگر که چگونه یکى از آن دو بتدریج و اندک اندک وارد دیگرى مى شود و آن دیگرى اندک اندک کم مى شود و دیگرى آرام آرام افزوده مى شود تا اینکه هر کدام در فزونى و کاستى به منتها درجه خود برسند. اگر یکى از آن دو ناگهان وارد دیگرى مى شد باعث بیمارى و زیان اجسام و ابدان مى گشت . این امر مانند آن است که یکى از شما ناگهان از حمام داغ و پر حرارت وارد منطقه اى سرد و یخزده گردد. بى تردید این امر باعث زیانى عظیم و بیمارى بر جسم او مى شود.
پس اگر خداى جل و علا چنین تدبیر فرموده که سرما و گرما بتدریج و اندک اندک وارد گردند به خاطر حفظ صحت و سلامت موجودات است . اگر تدبیر و حکمتى در کار نیست پس چرا ناگهانى وارد نمى شوند بلکه آرام آرام مى آیند و مى روند تا همه چیز سالم بماند؟
اگر کسى بگوید: این تدریجى بودن ورود و خروج دما به خاطر تدریجى و آرام بودن سیر خورشید و بلندى و کوتاهى فاصله آن با زمین است ، باید از او پرسید: چرا حرکت خورشید و زمین و فاصله اندک و یا زیاد آنها اینگونه آفریده شده ؟ اگر دلیل تدریجى بودن تابش نور خورشید فاصله مغرب و مشرق دانسته شود باید علت این امر را نیز پرسید. هر چه پاسخ دهد همواره این پرسش نیز مطرح است که چرا چنین است ؟ تا به تدبیر و هدفمندى جهان هستى برسیم .
اگر حرارت نبود، میوه هاى سخت و تلخ ، نرم و رسیده نمى شد تا تر و خشک شده اش خورده شود... اگر سرما نبود کشتزار اینگونه جوانه نمى زد و حبوبات ، غلات و روزى آدمى را بر نمى آورد و آنقدر به دست نمى آمد که باز در زمین بپاشند و برویانند.
نمى بینى که سرما و گرما با آن همه سود و مصلحت باز بدن را به درد مى آورند؟ در این امر براى کسى که بیندیشد درس عبرت نهفته است و دلیلى است بر آنکه امر و تدبیر حکیم و جهانیان براى صلاح و مصلحت آنان است .
باد و ویژگیهاى آن
اى مفضل ! تو را از باد و خواص آن آگاه مى کنم . نمى نگرى که هنگام خوابیدن و رکود باد، چگونه مصیبت به پا مى شود و جانها را در معرض ‍ هلاکت مى افکند، سالمان را بیمار و زار و بیماران را هلاک و ناکار و میوه ها را فاسد و نابود و دانه ها و سبزیها را آلوده و بى سود مى گرداند. ((وبا)) را به دنبال دارد و غلات را نابود مى سازد. پس وزش بادها از تدبیر و حکمتهاى حکیم و آفرینشگر است که به صلاح جهان و جهانیان در جریان مى افتد.
هوا و اصوات 
تو را از یک ویژگى و خاصیت دیگر هوا آگاه مى کنم : ((صدا)) اثرى است که بر اثر اصطکاک اجسام در ((هوا)) پدید مى آید و ((هوا)) آن را به گوشها مى رساند. مردم (با همین ) صدا در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشى از شب با یکدیگر سخن مى گویند.
اگر اثر این سخن ، مانند نوشته اى که بر کاغذ مى ماند، در هوا مى ماند، جهان از آن آکنده مى شود و به زیان و ضرر اینان تمام مى شد. نیز مى بایست که تند تند به تجدید و تعویض آن بپردازند. البته نه مانند نوشتن بر کاغذ؛ زیرا سخنان ملفوظ بیش از کلمات مکتوب است . آفرینشگر حکیم جل و علا این هوا را چون کاغذى پوشیده قرار داده که سخنان را حمل کند و در تمام جهان نیاز آدمى را بردارد. آنگاه آن را محو مى کند و از نو پاکیزه و سفیدش مى گرداند. و این کار بى آنکه بریده شود ادامه مى یابد.
از همین ((هوا)) و مصالح نهفته در آن ، درس عبرت بگیر. هوا عامل حیات این بدنهاست و با تنفس و گرفتن آن از خارج باعث حیات درون جسم مى گردد.
صداها را از فاصله هاى بسیار دور مى رساند. بوهاى خوش را از جایى به جاى دیگر حمل مى کند. نمى بینى از جانبى که باد مى آید بویى مى آید. صدا نیز اینگونه است .
هوا گرما و سرما را که به سود عالم است مى پذیرد. باد وزنده نیز از جنس ‍ هواست . باد بدنها را خنک مى کند و ابرها را از جایى به جاى دیگر مى برد تا متراکم شود، باران دهد تا سودش شامل همه گردد. آنگاه که بارید، باد ابرها را مى پراکند. درختها را آبستن مى کند، کشتیها را در حرکت مى اندازد، غذاها را لطیف و خوردنى مى گرداند، آب را سرد و آتش را افروخته مى سازد، چیزهاى تر را مى خشکاند، و خلاصه هر چیزى را بر روى زمین زنده مى کند. اگر باد نبود رویندگان مى پژمردند جانوران مى مردند و همه چیز تفتیده و فاسد مى گشت
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد