اژدها
ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورتهایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانهای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»
اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» (-aži)، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» (az) و در زبان سانسکریت «اهی» (-ahi) خوانده و نامیده میشود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونة عام بکار میرود.
در اساطیر و ادبیات جهان
اژدها جانوری است که در کهنترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان میپنداشتد که اژدها نمایشگر سَّر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است رای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.
کهنترین تصویر موجود اژدها واقع در دروازه ایشتار
رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهانشناسی بابلیان آشکار است. در این کیهانشناسی، تیامات یا اژدهائی که نماد ظلمت آغازین است غالباً بصورت ماری خشمگین نموده شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره میشود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر میکند.
تندیس اژدها در سنگاپور
در مصر باستان اژدها رمز طغیانهای بزرگ رود نیل بوده است و سود و زیان آن طغیانها را که بارور کننده یا ویران کنندهاند نشان میداده است. از اینرو اژدها غالباً هم با خداوند اُسیریس و هم با الههٔ هاتور همانند میشده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اسیریس و به سبب ویرانکاریش با «ست» دشمن ازیریس یکی میشده است.
اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه ‐ چنانکه در چین ‐ مقدس بوده و پرستیده میشده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران میدانستهاند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته و پنداشتهاند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمینلرزه میشود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است.
برخی از اژدهاهای چندسر مشهورند چون لادون که نگاهبان سیبهای زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهاها یا مارهای چند سر نیز شاخهایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر بنام آپوکالیپس، وانی, اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آبها فرمان میراند، «او همه چیز را تباه میکرد و ویران میساخت».
آزدها تنها موجود اساطیری هست که در تمام ملل جایگاه داشته. چین ژاپن ایران مصر یونان رم شمال اروپا در کتب تاریخی از این موجود یاد شده است.
پرفوسور فرهاد عسکری محقق و فیلسوف اعتقاد دارد که این موجود در گذشته وجود داشته ولی نه به این شکل که مجسمه و روایات ذکر کرده اند.شاید بصورت موجود ( مار عظیم) مانند کنت دراکولا یا ضحاک .
در اساطیر و ادبیات ایران
رستم در حال کشتن اژدها اثر عادل عدیلی
سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشترویی و پلشتی است. آنها از نخستین یاران اهریمن میباشند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته مینمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گرانبهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وای میکنند (یشت ۵، بندهای ۲۹-۳۱ و ۴۱-۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹-۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را میآفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدید میآورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزمافزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمیخیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).
بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر میسازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه میگردند. از دیگرسو نیز اژی دهاکه (ازدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامة نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن مینشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران میباشد.
پرداخت شخصیت و ویژگیهای اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) میپردازد و آن را آنچنان میبالاند و با شکوه و اغراق درمیآمیزد که برای نمایش جهانبینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونههای اساطیری شکل کاملتر و پویاتری دارد و اژدها در این داستانها چهرههای گوناگونی دارد که از میان آنها دو گونه بیش از دیگر نمونهها دیده و تکرار میشود.
اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود میپذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست میگیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما میسازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزمافزار جادویی و سپند قهرمان بیهمتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه میگردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را میتوان در شمار گونههایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامة انیرانی پدیدار میگردد.
در کنار سیمای فرمانروای بیگانه بیدادگر، اژدر در برخی دیگر از روایات حماسی اژدهاکشی چهره دیگری را نیز نمایان میسازد. بر پایه این داستانها، او همچون «مار یا سوسمار مهیب و غول آسایی» است که توصیف تنومندی پیکر و سهمناکی کردارش با گزافه، اغراق و مقیاسهای فرابشری درمیآمیزد و خانه در بیشههای شگفت انگیز، کوهستان خشک یا آبهای شور دارد. بدین گونه او با چنگالهایی مرگبار و دم آهنج، بالهایی بزرگ و سیاه، گاه پیکری روئینتن و نیز با آتش سوزانی در کام خود به سوی مردمان و ستوران آنها میتازد و آنان را میاوبارد (= میبلعد). پادشاهان یا پهلوانان بزرگ ایران زمین به یاری گرز جادویی خویش به کارزار با اژدر بیم افزا برمیخیزند و نیروی تباهی و ویرانی را در پیکر سیاه و سهمناک اژدها سرد و خاموش میسازد.
روایات پیکارهای هوشنگ با دیوان مزندر و اژدهای خونین چشم (بنا بر شاهنامه)، فریدون و اژی دهاکه (بر پایه ادبیات اوستایی)، گرشاسپ با اژدهای شاخدار، دیو آبزی گندرو (بنا بر متون اوستایی) و ازدهاگ (بر پایه ادبیات پهلوی)، سام با اژدهای کشف رود (بر پایه شاهنامه)، رستم و اسفندیار با اژدران سهمگین خان سوم هفتخان (بنا بر شاهنامه) و سرانجام داستان کارزار رستم با اژدهای روئینتن مشرقزمین را میتوان در شمار گونههایی جای داد که اژدها با چهره یک «جانور زهرآگین آتشین دم غول آسا» پدیدار میگردد.
اما در روایات تاریخی - افسانهای ایران زمین، اژدهایان آتشین دم جای خود را به جانوران زیانکار و ددان اژدروشی میدهند که بیشههای ایرانشهر یا دشتهای سرزمینهای همجوار را با پلیدی و مرگ میآلایند. بیشتر این ددان که در دامنة کوههای بلند، بن دریاهای ژرف یا بیشههای شگفت انگیز خانه دارند، مردان را میدرند و زنان و دختران پادشاه و بستگان او را میربایند و از آن خود میسازند. در این گونه روایات با تباهی مردمان، ستوران، پدیدههای نیکوی گیتی یا مرگ همسر یا دختر زیبارویی شاه به دست ددان اژدهافش، پهلوانانی همچون رستم (در روایات ماندایی و عامیانه)، گشتاسب ، اسفندیار (در روایت عجائب المخلوقات طوسی)، اسکندر مقدونی ، اردشیر بابکان ، بهرام گور و بهرام چوبین به کارزار بر میخیزد و آنها را تباه میسازند.
برای بررسی بهتر و ژرف تر جهان بینی، درون مایه و ساختارهای درونی و برونی داستان اژدهاکشی در ادبیات کهن ایران و روند دگرگونی آن در درازنای زمان، روایات گوناگون این داستان را میتوان در چهار گونة بنیادی «اساطیری»، «حماسی»، «تاریخی - افسانهای» و «قصههای عامیانه (فولکلوریک)» دستهبندی کرد. زیرا انگاره و بنمایههای باستانی هریک از گونهها دارای ساختار همانند و همگونی است و ردپای آئینهای یکسانی در پس روایات گوناگون هر یک از این گونههای چهارگانه دیده میشود. از سوی دیگر، با نمادزدایی و بررسی روایات وابسته به یکی از گروهها، میتوان کارکردهای آئینی و بنیانهای دینی همسانی را دید که تنها از آن روایات یکی از گونهها است؛ به شکلی که داستانهای گروههای دیگر از آن بیبهرهاند. از این رو، گرچه میتوان همگونی بسیاری را میان روایات گوناگون داستان اژدهاکشی دید؛ ولی برای بررسی بهتر ساختارهای درونی و برونی داستان، میباید پس از دستهبندی هریک از روایات در یکی از گروههای چهارگانه، به بررسی انگارهها و بن مایههای کهن و نیز آئینهای وابسته به آن پرداخت که در پس لایههای نوین داستان پنهان هستند.
نگاهى به اژدها در اسطورههای ایرانی
واژهٔ «اژدها» که در فارسى صورت هایى دیگری چون اژدر، اژدرها و اژدهاک دارد به معنى «مارى باشد بس بزرگ، با دهان فراخ و گشاده و کنایه از مردم شجاع و قهرآلود هم هست و رایت و سر عَلم را نیز گویند و پادشاه ظالم و ضحاک ماران را هم گفتهاند» (1) و لقب ضحاک نیز هست؛ چنانکه «خاقانى» گوید:
در دل غم اژدها نیارم / کافریدونى درفش دارم
و نیز «اژدها» نوعى آتش بازى است، «وحید» در تعریف آتش باز گوید:
چون آن پر فسون برد افسون به کار/ زدم اژدها ریخت تخم بهار
«حکیم اسدى» در تعریف «اژدها» گوید:
سرش پیسه، از موى چون کوه تن
چو دودش دم و همچو دوزخ، دهن
دو چشم کبودش فروزان ز تاب چو دو آینه، از تف آفتاب زبانش چو دیو سیه، سرنگون
که در دم ز غازى سر آرد برون
ز دنبال او، دشت هر جاى جوى بهر جوى در، رودى از زهر اوى چو بر کوه سودى، تن سنگ رنگ به فرسنگ رفتى چکاچاک سنگ (2)
در «فرهنگ جهانگیرى» آمده است که اژدها چهار معنى دارد:
«اول: مارى باشد بس بزرگ و عظیمالجثه و آن را به سبب عظم جثه به صیغه جمع آوردهاند.
دوم: شجاع و دلاور و خشمگین بود:
شه چو بر رهگذر بلا را دید/ اژدها شد چو اژدها را دید
سوم: حکیم فردوسى در شاهنامه به معنى پادشاهان ظالم عمومن، و به معنى ضحاک خصوصا، آورد، چنانکه گفته:
بدانست کان خانه اژدهاست / که جاى بزرگى و جاى بلاست
چهارم: علم اژدها پیکر را نامند، سیف اسفرنگى راست:
در سایه اژدها رایت / روید به دل گیاه ارقم» (3)
«اژى» در اوستا و «اهى» در سنسکریت به معنى مار است که گاهى با صفت «اودر و تهراس» (Udaro-thrasa) آورده شده، یعنى «به روى شکم رونده»، و گاهى با صفت «زودْ خزنده و تندْ رونده یا چست و چابک». در گزارش پهلوى اوستا (=زند) اژی، «شپاک» شده و در توضیح آمده: مار شپاک. همین واژه در فارسی، «شیبا» شده است؛ چنانکه «فخرالدین گرگانى» در منظومهى «ویس و رامین» گوید:
سر دیوار او پر مار شیبا / جهان از زخم آنها ناشکیبا
«اژی» در اوستا چندین بار با واژه «دهاک» آمده است و ترکیب «اژى دهاک» همان است که در استورههای ایرانى «ضحاک» شده است و به معنى مار و اژدها نیز به کار رفته است و در فارسى درى «اژدهاک»، هم به معنى اژدها و هم به معنى ضحاک آمده است. «عبدالقادر نائینى» گفته:
جمشید تاجدار به یک اره سر برید / ده آک اژدهاک، اسیر دو مار کرد
و «اژىدهاک»، ترکیبى است از «اژی» + «دهاک»: به معنى «اژدهاى نیشزننده و گزند رساننده» و بنابراین آن چه در برهان آمده همان «ضحاک ماران» است؛ و از آن جا که این کلمه با خوى ستمکارانه اژىدهاک یا ضحاک به خوبى سازگار است، بر وى نیز نهاده شده است.
اژدها در اوستا از آفریدههای اهریمنى است که پس از آن که اهورامزدا نخستین کشور را– که «آریاویج» بود– آفرید، اهریمن نیز اژى (:مار) را بیافرید که موجودى بسیار قوىپنجه و گزندآور بود و فریدون او را کشت: «فریدون، کسى که زد (=کشت) اژدهاى سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزار چستى، دارنده دیو دروغ، زورمندترین دروغى که اهریمن ساخت بر ضد جهان خاکى از براى مرگ جهان راستى...» (4)
در «ریگ ودا»، این جانور سه پوزه، سه کله، شش چشم و با هزار چستى و چالاکى به صورت موجودى سه سر درمىآید که به دست «ایندره» (Indra) کشته مىشود. «جى.سى. کویاجى» (J.C. Coyajee) مىنویسد:
«در ایران باستان، افسانههاى بدیعى دربارهى اژدها وجود داشته است. آیین نبرد میان اهى (Ahi) با وریتره (Varitra) و با ایندره به شکل گستردهای در میان قوم های هندوایرانى رایج بوده، اما در حالى که در سرزمین هایى چون هند، چین و بابل اژدها نماد خشکسالى و تاریکى و سیل هاى ویرانگر بود، در ایران مظهر شرارت و رذیلت هاى اخلاقى به شمار مى رفت. در اوستا، داستان هاى فراوان دربارهى اژدها وجود دارد که به آسانى مىتوانستهاند آن ها را به یک شخصیت تاریخى که مورد تنفر بوده و نامى همانند اژىدهاک داشته، نسبت دهند...» (5)
بنا به عقیدهى «کریستین سن»، افسانهٔ ضحاک و فریدون، که بر او چیره مىشود، مانند داستان جم، به عصر هندوایرانى مىرسد. گرشاسپ نیز اژدهاى شاخ دار را– که قاتل برادرش بود– بزد، او که اسبان و مردان را مىاوبارید، اژدهاى زهرآگین زردگون/ که از او زهر بر هوا مىپاشید/ زهر زرد به بالاى یک ارش/ که بر پشت او گرشاسپ، به نیمروز/ خورشت خود را در دیگى آهنین پخت،/ آن زیانکار، از گرما تفته/ و از زیر دیگ برجست آب جوشان فروریخت/ گرشاسپ نریمان هراسید/ خود را به کنار کشید. (6)
از جانور شاخ دارى که به دست «گرشاسپ» کشته مىشود، در «زامیادیشت» نیز سخن رفته است. در بخش بیستم کتاب «صد در» از اژدهاى بسیار بزرگى سخن مىرود که اسب و آدم و دیگر جان داران را، با نفس، مى کشد و فرو مىبرد و گرشاسپ آن را مىکشد و مردم را از گزندش رهایى مىبخشد.
«آن چه مسلم است، این است که از اژىدهاک در اوستا به عنوان «شاه» ذکر نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایى که به نابود کردن مردم و آن چه بر زمین است، آمده و به عنوان قوىترین دروغى که اهریمن بر ضد جهان مادى آفریده، یاد شده است. البته، این اژدهاى اوستا قادر است، مانند مردم، ایزدان را نیایش کند، براى آن ها قربانى کند و از ایشان پیروزى در نبرد را بخواهد؛ ولى در اوستاى موجود سخنى از نشستن او به جاى جمشید و حتی سخنى از این نیست که او فرمان رواى جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است...» (7)
مىتوان گمان برد که ضحاک، در اوستا، دقیقا اژدهاى هولناکی است که مانند برابر خود در وداها، «ویشوه روپه» (Visvarupa) سه سر، گاوها را مىدزدد؛ اما در ادبیات پهلوى، او مردى است تازى که به ایران مىتازد، بر جمشید چیره مىشود و پس از هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست مىخورد و به دست وى در کوه دماوند زندانى مىشود و در پایان جهان از بند رها مىگردد و به نابودى جهان دست مىبرد و آن گاه گرشاسپ او را از میان برمىدارد.
یکى از مشخصههای اسطورههای آریایى آن است که پهلوان در یکى از ماجراهاى خود با اژدها رو به رو مىشود و به پیکار مىپردازد و این امر به صورت بخشی از حماسههاى پهلوانى در آمده است؛ مثلا، «ایندره» با «ورتره» (Vrtra)– که اژدهاى بازدارندهى آب هاست– مىجنگد و گاوهاى ابر را آزاد مىکند. «فریدون» با اژدهاى سه سر (=ضحاک) نبرد مىکند و خواهران جمشید را رها مىسازد؛ گرشاسپ با اژدها مىجنگد و آب ها را آزاد مىکند؛ «رستم» با اژدهایى نبرد مىکند؛گرشاسب با اژدهایى در روم مىجنگد؛ اسفندیار با اژدهایى در توران زمین و اردشیر با «هفتواد» که نوعى اژدهاست مىجنگد...
در اسطورههای یونانى نیز از اژدهایى نشان مىیابیم به نام «اکیون» (Echion). همچنین مىبینیم که «کادموس»، در هنگام بناى شهر «تب»، اژدهایى را کشت و دندان هاى او را در زمین کاشت. از این دندان ها مردانى پدید آمدند که به کشتار یکدیگر پرداختند و... (8)
اژدها در افسانهپردازى سراسر جهان به جز چین– که در آن جا موجودى مسالمتجوست– نمودار نیروهاى پلید و ناپاک است. آب را از بارور کردن باز مىدارد و مىخواهد خورشید و ماه را فرو برد. بنابراین، براى این که جهان بماند، باید اژدها نابود شود. این مفهوم اسطورهای اژدها به عنوان نیروى اصلى اهریمن و دشمن آفرینش، در دین ها و ادبیات گوناگون پیدا شده است؛ و به یارى دانش جانورشناسى و باستانشناسى و نیز حفاری هاى بىشمار، امروزه مىدانیم که اژدهایان نه تنها مفهومى اسطورهای و افسانهاى نبودند، بلکه واقعا وجود داشتند.
سوسماران و دایناسورها، که پیش از تاریخ بودند، درست به اژدها مىمانستند. افسانههاى اژدهایان، بازتاب تیره و تار دیدارهاى پیش از تاریخ آدمیان است با جانوران فوق طبیعى و شریر روزگار کهن که در مرداب ها زندگى مىکردند و تخم مىگذاشتند.
در هند، «ایندرا» بود که «ورثرغن» (اژدهاکش) نام داشت. در بابل، «مردوک» بود که «تیامت» را کشت. در یونان باستان، «زئوس»– خداى برین– «تیفون» را مىکشد و «آپولو» اژدهاى زمین (پیتون) را و «کادموس» و «برسیوس» با اژدها نبرد مىکنند. در «مکاشفه یوحنا»، شرح مفصلى هست از اژدهایى که در آخرالزمان به دست «میکائیل»– فرشتهى مقرب– نابود خواهد شد. به او در این جا «اژدهاى بزرگ»، «مار پیر»، «دیو» و «شیطان» نام داده شده است.(9)
«مسعودى»، در «مروج الذهب»، برداشت همزمانان و گذشتگان خود را از اژدها چنین بیان مىکند: «دریاى اقوام عجم، اژدها فراوان دارد، به دریاى روم نیز اژدها فراوان است... به دریاى حبشى و در همه خلیجهاى آن اژدها نیست و بیش تر در حدود دریاى اقیانوس نمودار مىشود.»
آن گاه تصوراتى را که قدما دربارهٔ اژدها داشتند، چنین بیان مىدارد: «بعضى برآنند که اژدها بادى سیاه است که در قعر دریاست و چون به هوا مىرسد، مانند طوفان به طرف ابرها مىرود. مردم چنان پندارند که مارهاى سیاه است که از دریا برآمده است. بعضى دیگر گفتهاند اژدها جنبندهاى است که در قعر دریا به وجود مىآید و بزرگ مىشود و حیوانات دریا را آزار مىکند و خداوند، ابر و فرشتگان را مىفرستد تا آن را از میان حیوان دریا بیرون آرند و به شکل مارى سیاه است که برق و صدایى دارد و دم آن به هر بناى بزرگ یا درخت یا کوهى رسد، آن را در هم کوبد، گاه باشد که تنفس کند و درخت تنومند را بسوزد.»
اژدها، در ادبیات ملت های گوناگون، به معنى و نماد اقتدار، هرج و مرج، ابر، ظلم، استبداد، خشکى و بىبارانى، دشمن حقیقت، بت پرستى، جهل، دزدى دریایى و نیز نخستین دریا، باران و آب به کار رفته است.
اژدها هیولایى است که عموما به شکل خزندهاى بال دار و بزرگ توصیف مىشود؛ بر فرق سرش برجستگى بهسان تاج خروس هست و چنگال هایى دهشتناک دارد و از دهانش آتش بیرون مىجهد. اژدها به عنوان تجسّمى از اصل شر، همچنین به عنوان غاصب و محتکر آب، همگان را مىترساند و به عنوان خداى زمین و سرور دنیاى زیرزمینى و نگهبان گنجینهها، مورد پرستش قرار مىگرفت و گاهى در برکهاى که درخت دانش یا حیات بر آن سایه افکنده، ساکن بود و نگهبانى آن درخت را داشت.
در افسانهها آمده است که Kadmos و همراهانش اژدهایى را به آسمان پرتاب کردند که به صورت فلکى ثعبان درآمد که ستاره قطبى را در بر گرفت. (10) در فارسى نام این صورت فلکى «تنین»، «هستبهر»، یا «هشتبهر» و همان است که در
باورهاى عامیانه هندوایرانى ماه و خورشید به هنگام گرفتگى به کام او مىروند:
بر قمر نور پاش رویش به / چون قمر را سیه کند تنین (سنایى)
نمود اندر شمال خویش تنین / به گرد قطب دنبالش چو پرچین
اگرچه طبیعت اژدها خشن و بىرحم است، ولى جواهرات گوهرهاى شبچراغ را دوست دارد و به همین جهت در بسیارى از افسانهها، علاقهى این موجود به گنج و حفاظت از جواهرات، دیده میشود، چنانکه «عطار» گوید:
گنج معنى دارى و گنج تو جاى اژدهاست / نقش ایزد را ندارى، نقش تو نقش آزر است
چون نیست رنج پاى به گنجت درون شدن / بى رنج تب گذار در این گنج اژدها
نظامى نیز گفته است:
سپهر اژدهایى است با هفت سر / به زخمى که اندازد از مه سپر (اقبال نامه)
شد آورد شاه نظر بسته را / مهى از دم اژدها رسته را (همان)
به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت/ بدین اژدها، ماه خواهم گرفت (شرف نامه)
گفت: مه را به اژدها دادم / کشتم از رشک، خون بها دادم (هفت پیکر)
دید دودى چو اژدهاى سیاه / سر بر آورده در گرفتن ماه (همان)
تاج مه در میان، دو شیر سیاه / چون به کام دو اژدها، یک ماه (همان)
در نزدیکی شهر دهلران در استان ایلام چشمه قیری وجود دارد که بر پایه گفتههای مردم محلی، این چشمه، خون اژدهایی بوده که در جنگ با پهلوانی اساتیری، اسفندیار رویینتن، به هلاکت رسیده است.
در نزدیکی شهر قروه در استان کردستان نیز چشمه آب معدنی سرخ رنگ در کنار صخرهای اژدها شکل، به نام باباگورگور وجود دارد که به گفته مردم این چشمه خون این اژدها است. نیما میمندی
معبد اژدها
در ده کیلومتری جنوب شرقی گنبد سلطانیه، در نزدیکی روستای ویر، در پهنه ای مستطیل شکل در دامنه کوه دو اژدهای بیمانند و شگفت آور قرار گرفته است. این محل به نام معبد اژدها و داش کسن (سنگبر) خوانده میشود و مردم محل آن را به نام شیرین و فرهاد مینامند. در درون این مجموعه هنری زیبا، سه غارتاق دستکند با اندازههایی مشخص در دل کوه سترگ کنده شده که پیرامون ورودی های آن را کنده کاریها و سنگبریهای زیبای و چشمنوازی جلوهای ویژه بخشیده اند. مهمترین بخش این کنده کاریها، که در نوع خود در ایران منحصر به فرد است، دو تصویر اژدهاست که در روبروی یکدیگر، با طول بیش از 5 متر، به شکل قرینه در دل سخت سنگ کنده شده اند، که در پیچ و خم های خود جهانی از اسرار نهفته دارند. پیرامون این نقش برجسته های یگانه و بیمانند، مهرابه ای زیبا و نقشدار، با طرحهای اسلیمی، گل و بوته، و مقرنس بر پیکره بیجان سنگ کنده کاری شده اند. تقارن در هرجای این نیایشگاه به چشم میخورد. دانشمندان و اندیشمندان ایرانشناس بر این پندارند که غارهای معبد اژدها، یکی بزرگتر در جنوب و دو تا قرینه در شرق و غرب، نخست نیایشگاه آیین مهرپرستان، میترائیسم، بوده و کاربرد آن را حتی در دوران پس از اسلام هم نگه داشته بوده است. مار در آیین مهر و اژدها در فرهنگ ایرانی، نقشی بنیادین و اثرگذار دارند. اژدها با جهت گیری خود به درون نیایشگاه، گویی خوش آمدگوی تازه واردان است.